📌 🕋 امام حسن عليه السلام هماره پدر ارجمندش على عليه السلام براى طواف به مسجدالحرام رفتند، نيمه هاى شب بود، ناگاه شنيدند شخصى در كنار كعبه به سوز و گداز خاصى مناجات مى كند، امام على عليه السلام به امام حسن عليه السلام فرمود: 👈🏻 پيش او برو و به او بگو نزد من بيايد. 👣 امام حسن عليه السلام پيش آن شخص رفت، ديد جوانى است بسيار مضطرب و هراسان، كه سرگرم دعا و راز و نياز با خداى بزرگ است به او گفت: ✋🏻 اميرمؤ منان، پسر عموى پيامبر صلى الله عليه و آله مى گويد نزد من بيا. 🧔🏻 آن جوان با شور و اشتياق وافر برخاست و به حضور على عليه السلام آمد، حضرت به او فرمود: 🌹حاجت تو چيست كه اين گونه خدا را مى خوانى؟ 🧔🏻✋🏻 عرض كرد: من جوانى بودم بسيار عياش و گنهكار، پدرم مرا از گناه و آلودگى نهى مى كرد ولى من به حرف او گوش نمى دادم، بلكه بيشتر گناه مى كردم تا اينكه روزى پدرم مرا در حال گناه ديد، باز مرا نهى كرد، ناراحت شدم، چوبى برداشتم او را طورى زدم كه به زمين افتاد، در نتيجه مرا نفرين كرد، نصف بدنم فلج شده (و با دست لباس را عقب زد و قسمت فلج شده بدنش ‍ را به امام عليه السلام نشان داد) از آن به بعد خيلى پشيمان شدم، نزد پدرم رفتم با خواهش و گريه و زارى، از او معذرت خواستم، و از او خواستم كه براى نجاتم دعا كند، او حاضر شد كه با هم برويم در همان مكانى كه مرا نفرين كرد، در حقم دعا كند تا خوب شوم، با هم به طرف مكه رهسپار بوديم، پدرم سوار شترى بود، كه در بيابان مرغى از پشت سر، شتر را رم داد و پدرم از روى شتر بر روى زمين افتاد، تا به بالينش رسيديم از دنيا رفته بود، همانجا دفنش كردم و اينك خود تنها به اينجا براى دعا آمده ام!! 🌹حضرت فرمود: از اينكه پدرت با توبه طرف كعبه آمد تا دعا كند تو شفا يابى معلوم مى شود، از تو راضى شده است، اينك من در حق تو دعا مى كنم. 🤲🏻 آنگاه امام عليه السلام دست به دعا بلند كرد و سپس دستهاى مباركش را به بدان آن جوان كشيد، جوان در دم شفا يافت. و بعد على عليه السلام به فرزندان توصيه كرد به پدر و مادر خود نيكى كنند. (١) 📚 پی نوشت: ۱. جامع النورين، ص ۱۸۵. 📗 عاقبت بخيران عالم، جلد ۲، على محمد عبداللهى 📱 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/fatemiyoon18 🆔 splus.ir/fatemiyoon18