❇️خوش به حال بعضیا .رفتن بالا بالا! رفته بودیم به یک مراسم ملی.آخر مراسم خوش و بش با دوست و آشنا را تمام کردم و گوشه‌ای منتظر همسرم نشستم.کتاب می خواندم که یکدفعه پشت سرم یکی قاه قاه زد زیر خنده.برگشتم نگاه کردم.چند تا خانم‌ که تازه همدیگر را دیده بودند،داشتند دل و قلوه خانمانه می دادند و هفت هشت نیازشان را برطرف می کردند😉.یکی شان که خوش زبان بود و تند تند حرف می زد،ابروهایش را بالا انداخت ولبخند پرافتخاری زد . همینطور که با گوشه چشم به کناریش اشاره می کرد زد به کتفش و گفت: " بله عاطفه دیگه شوهرش رفته بالا بالا کسیو تحویل نمی گیره )." عاطفه خانم تا که شنید، همان طور که سرش را می چرخاند و زیر چشمی خانم ها را نگاه می کرد پر صورتش شد خنده. نگاه کردم به صورت خانم های دیگر.یکی شان تا حرف او را شنید و قهقهه عاطفه خانم را دید انگار ماتش برد.به سردی، لبخندی زد وخیره شد به عاطفه خانمِ خندان. چشمهایش پر از حسرت بودند.گوینده ی خوش سر وزبان جمع همه را شیرفهم‌کرد که خودش و عاطفه خانم بالارفته اند.باز با گوشه چشم اشاره کرد و ادامه داد: _"خوش به حال بعضی ها!" هردوشان زدند زیر خنده و سرشان را به سمت هم بردند.گعده همسران از ما بهتران بود☺️.شوهرهای خانمهای جمع، تازه پست گرفته بودند، ولی شوهر عاطفه خانم پستی، والا ودهان پر کن و چشم درآر گرفته بود.انقدر که دوستش داشت قند توی دل بقیه آب می کرد.شوهر خانم خوش سروزبان جمع که داشت به عاطفه خانم تیکه های خوشمزه می پراند نیز در مسیر ترقی گام گذارده بود و به مقام عظمای معاونت شوهر عاطفه خانم رسیده بود😊.صورت پر حسرت خانمی که شوهرش هنوز به آن بالا بالا ها نرسیده بود، هنوز توی ذهنم است.آن روز دلم برایش سوخت ولی دل سوختن من و حسرت او دوامی نداشت.چند سال بعد شنیدم آلاکلنگ دنیا شوهر او را برده بالا و شوهرهای آن دو را آورده پایین. https://eitaa.com/fatheGhalam