🔰
شاهنامه را باید اینگونه خواند:
🔸روزی رستم برای شکار به مرز سمنگان میرسد، گوری را شکار کباب کرده، خورده و به خواب میرود. عدهای از سواران که رخش را بیصاحب یافته آن را با خود به سمنگان میبرند. رستم از خواب برخاسته و رخش را نمییابد، به ناچار زین را کول کرده و پی اسب را گرفته به شهر سمنگان میرسد. نزدیک شهر سمنگان خبر ورود رستم به شاه و بزرگان میرسد. مرزبان سمنگان با چند تن از بزرگان به استقبال رستم آمده و او را با احترام به ارگ دعوت و به افتخار او بزم شایستهای برپا میکنند. رستم از گم شدن رخش اظهار نگرانی میکند، شاه سمنگان به رستم اطمینان میدهد رخش پیدا خواهد شد. رستم شادمان به خواب میرود. چون پاسی از شب میگذرد در اتاق به آرامی باز شد و تهمینه با شمعی در دست آهسته بر بالین او میآید. رستم از خواب بیدار شده خیره به تهمینه نگریست و نام او را میپرسد که در جواب: من دختر شاه سمنگان از پشت شیران و پلنگان هستم. رستم که از زیبایی تهمینه خیره مانده، میگوید باید موبدی حاضر گشته تا از شاه بخواهد تو را به عقد من درآورد.
📌این بند از شاهنامه را
ابوالحسن تهامی، استاد دوبلاژ ایرانی به زیبایی میخواند.
•┈┈┈┈┈••✾••┈┈┈┈┈•
#فردوسی
#فکرت
🔻
فکرت، رسانه اندیشه و آگاهی؛
🆔
@Fekrat_Net