*(به بهانه ۱۶ آذر روز دانشجو)*
*
#شفیعی_مطهر*
در ۱۶ آذرماه ۱۳۳۲ جوانان دانشجوی مسلمان ایران مردانه به پاخاستند تا بر تاریخ اسارت انسان نقطه پایان گذارند. اینان در جبهه ای به وسعت زمین و به فرصت زمان دست در دست یکدیگر نهادند و بازو در بازوی هم درآمیختند و با خداوندان زر و زور و تزویر درآویختند.
در ۱۶ مهرماه ۳۲ ، پنجاه روز پس از کودتاى آمریکایى ارتشبد زاهدى مردم هنوز درک کودتا برایشان سنگین بود. اولین تظاهرات یک پارچه مردم علیه رژیم کودتا در همین روز اتفاق افتاد.
۱۶ آبان سال ۳۲ کابینه زاهدى و دولت انگلستان براى تجدید روابط ایران و انگلستان که در جریان ملى سازى نفت قطع شده بود، مخفیانه شروع به مذاکرات کردند.
در تاریخ ۲۴ آبان اعلام شد که نیکسون معاون رئیس جمهور آمریکا از طرف آیزنهاور به ایران مى آید. نیکسون به ایران مى آمد تا نتایج «پیروزى سیاسى کودتای ۲۸ مرداد» را ببیند. دانشجویان مبارز دانشگاه نیز تصمیم گرفتند که هنگام ورود نیکسون، نفرت و انزجار خود را به دستگاه کودتا نشان دهند. وقوع تظاهرات هنگام ورود نیکسون حتمى مى نمود.
دو روز قبل از آن واقعه تلخ (۱۴ آذر) زاهدى تجدید رابطه با انگلستان را رسماً اعلام کرد و قرار شد که «دنیس رایت» ، کاردار سفارت انگلستان، چند روز بعد به ایران بیاید. از همان روز ۱۴ آذر تظاهراتى در گوشه و کنار به وقوع پیوست که در نتیجه در بازار و دانشگاه عده اى دستگیر شدند. این وضع در روز ۱۵ آذر هم ادامه داشت.
رژیم شاه براى مسلّط شدن بر اوضاع و حفظ سلامت (!) سفر نیکسون نیروهاى نظامى خود را در دانشگاه مستقر کرد.
صبح شانزده آذر، هنگام ورود به دانشگاه، دانشجویان متوجّه تجهیزات فوق العاده سربازان و اوضاع غیر عادى اطراف دانشگاه شده، وقوع حادثه اى را پیش بینى مى کردند.
رئیس وقت دانشگاه تهران براى این که جلوى ناآرامى ها را بگیرد، کل دانشگاه تهران را تعطیل کرد. حضور نظامیان در صحن دانشکده فنّى باعث شد که بین نظامیان و دانشجویان، زد و خورد شود. عدّه اى از سربازان، دانشکدۀ فنّى را به کلى محاصره کرده بودند تا کسى از میدان نگریزد. آن گاه دسته اى از سربازان با سر نیزه از درِ بزرگ دانشکده وارد شدند.
در این میان بغض یکى از دانشجویان ترکید و او که مرگ را به چشم مى دید، دیگر نتوانست این همه فشار درونى را تحمُّل کند و آتش از سینه پرسوز و گدازش به شکل شعارى کوتاه بیرون ریخت:
«دست نظامیان از دانشگاه کوتاه!»
هنوز صداى او خاموش نشده بود که رگبار گلوله باریدن گرفت ؛ چون دانشجویان فرصت فرار نداشتند، به کلى غافلگیر شدند و در همان لحظۀ اول عدّۀ زیادى هدف گلوله قرار گرفتند. به خصوص که بین محوطّۀ مرکزى دانشکدۀ فنّى و قسمت هاى جنوبى، سه پلّه وجود داشت و هنگام عقب نشینى عدّۀ زیادى از دانشجویان روى پلّه ها افتاده، نتوانستند خود را نجات دهند، «مصطفى بزرگ نیا» به ضرب سه گلوله از پای درآمد. «مهندس آذرشریعت رضوى» که ابتدا هدف قرار گرفته به سختى مجروح شده بود، بر زمین مى خزید و ناله مى کرد و دوباره هدف گلوله قرار گرفت. «احمدقندچى» که از گلوله باران اول مصون مانده بود ،سینه ستبرش با رگبار مسلسل یکی از دژخیمان شکافته شد.
بعد از پایان درگیرى ها احمد هنوز زنده بود؛ او را به یکى از بیمارستان هاى نظامى تهران منتقل کردند. در حالى که در درگیرى ها لولۀ شوفاژ در مقابل احمد ترکیده بود و آب جوش تمام سر و صورت او را به شدّت مجروح کرده بود، با این حال مسئولان بیمارستان از مداوا و حتّى تزریق خون به او ابا کردند و ۲۴ ساعت بعد او مظلومانه شهید شد.
این بود تصویری سرخ از جنبش سبز و بهارآفرین دانشجویان پاک نهاد ایرانی در روز تاریخی ۱۶ آذر که از آن پس
*« روز دانشجو»* نامیده شد.
@fereshtehrouhafza