🥀🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤
《ڪآش بودے》
#پارت_چهل_دوم
خودم رو جمع و جور کردم و گفتم :
_ چیزیت نشده؟
اونم نگاهش رو دزید و گفت :
_ نه چیزیم نشد ، خب چی انتخاب کردی؟
نگاهی به منو انداختم ، چشمم به قورمهسبزی افتاد و یه لحظه ، هوس کردم.
بلافاصله گفتم :
_ قورمه سبزی .
حامد دوباره گارسون رو صدا زد ؛ گارسون
با احتیاط نزدیک میزمون شد و گفت :
_ در خدمتم آقا .
_ دوتا قورمه سبزی با نوشابه و ...
ترشی هم بیارید لطفا .
گارسون چشمی گفت و همونطور که با احتیاط اومده بود ، با احتیاط رفت .
ناهار رو کنار هم خوردیم و از رستوران خارج شدیم.
نگاهی به اطرافم انداختم و گفتم :
_ ماشین کجاست ؟
لبخندی کنج لبهاش نشست و گفت :
_ دادم دستِ همکارم ، قراره یکم پیاده روی کنیم.
با تعجب گفتم :
_ آقا حامد ! ...
نزاشت تا آخر حرفم رو بگم ، گفت :
_ مثل امروز که حامد صدام کردی ، صدام کن !
سکوتم رو که دید ، ادامه داد :
_ خب بقیهش ؟
_ بقیهی چی ؟
_ صحبتت ...
دوباره یاد پیاده روی و سختی هاش افتادم و با شکایت گفتم :
_ تا خونه قراره پیاده روی کنیم ؟
همونطور که با قدم های بلند راه میرفت من رو هم مجبور کرد که باهاش همقدم بشم .
ادامه دادم :
_ آخه خیلی زیاده
_ بیا کم غُر بزن .
با ناراحتی دنبالش راه افتادم .
ولی اون راضی بود و همچنان با بدجنسی ، اصرار داشت که تا خونه پیاده بریم.
آخر خودش هم خسته شد و یکی از نیمکتهایِ
توی پاک رو انتخاب کرد برای نشستن.
من هم به تبَعیّت از اون کنارش نشستم.
با کنایه گفتم :
_ لااقل یه پیشنهادی بده خودت توش نمونی
چشمهاشُ ریز کرد و گفت :
_ تیکه میندازی ؟
نمایشی گفتم :
_ نه آقا ما غلط بکنیم ...
جلوی خندش رو گرفت و به اطراف ، که خلوت هم بود و تقریبا ظهر شده بود ؛ نگاه کرد و گفت :
_ اصلا حالا که اینطوره بیا مسابقه
بلند شدم و گفتم :
_ مَرد نیستی اگه نَبَری از من
ابروهاش بالا رفت و گفت :
_ عه ؟ خب حله بریم.
خط پایان مسابقه رو تعیین کردیم و با یک ، دو سه شروع به دوییدن کردیم.
با افتخار من بُردم و تا خودِ کوچه ، حامد رو مسخره میکردم ؛ حامد کمی کلافه شده بود ولی این کلافگی رو دوست داشتم.
درحال حرف زدن بودیم که نگاه حامد روی چیزی ثابت موند . نگاهش رو دنبال کردم و با
پگاه برخورد کردم !
غضبناک نگاهمون میکرد.
ناخواسته دست حامد رو توی دستهام قفل کردم.
نگاهِ حامد اول روی دستهام و بعد روی صورتم قفل شد . فشار دستِ حامد رو روی دستهای خودم حس کردم که بهم آرامش میداد در برابر پگاه !
°•°•°•°•°•°•°•°•
نویسنده:اربابقلم
@film_nevis
کپی خیر