🥀🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤 《ڪآش بودے》 خودم رو جمع و جور کردم و گفتم : _ چیزیت نشده؟ اونم نگاهش رو دزید و گفت : _ نه چیزیم نشد ، خب چی انتخاب کردی؟ نگاهی به منو انداختم ، چشمم به قورمه‌سبزی افتاد و یه لحظه ، هوس کردم. بلافاصله گفتم : _ قورمه سبزی . حامد دوباره گارسون رو صدا زد ؛ گارسون با احتیاط نزدیک میزمون شد و گفت : _ در خدمتم آقا . _ دوتا قورمه سبزی با نوشابه و ... ترشی هم بیارید لطفا . گارسون چشمی گفت و همونطور که با احتیاط اومده بود ، با احتیاط رفت . ناهار رو کنار هم خوردیم و از رستوران خارج شدیم. نگاهی به اطرافم انداختم و گفتم : _ ماشین کجاست ؟ لبخندی کنج لبهاش نشست و گفت : _ دادم دستِ همکارم ، قراره یکم پیاده روی کنیم. با تعجب گفتم : _ آقا حامد ! ... نزاشت تا آخر حرفم رو بگم ، گفت : _ مثل امروز که حامد صدام کردی ، صدام کن ! سکوتم رو که دید ، ادامه داد : _ خب بقیه‌ش ؟ _ بقیه‌ی چی ؟ _ صحبتت ... دوباره یاد پیاده روی و سختی هاش افتادم و با شکایت گفتم : _ تا خونه قراره پیاده روی کنیم ؟ همونطور که با قدم های بلند راه میرفت من رو هم مجبور کرد که باهاش همقدم بشم . ادامه دادم : _ آخه خیلی زیاده _ بیا کم غُر بزن . با ناراحتی دنبالش راه افتادم . ولی اون راضی بود و همچنان با بدجنسی ، اصرار داشت که تا خونه پیاده بریم. آخر خودش هم خسته شد و یکی از نیمکت‌هایِ توی پاک رو انتخاب کرد برای نشستن. من هم به تبَعیّت از اون کنارش نشستم. با کنایه گفتم : _ لااقل یه پیشنهادی بده خودت توش نمونی چشمهاشُ ریز کرد و گفت : _ تیکه میندازی ؟ نمایشی گفتم : _ نه آقا ما غلط بکنیم ... جلوی خندش رو گرفت و به اطراف ، که خلوت هم بود و تقریبا ظهر شده بود ؛ نگاه کرد و گفت : _ اصلا حالا که اینطوره بیا مسابقه بلند شدم و گفتم : _ مَرد نیستی اگه نَبَری از من ابروهاش بالا رفت و گفت : _ عه ؟ خب حله بریم. خط پایان مسابقه رو تعیین کردیم و با یک ، دو سه شروع به دوییدن کردیم. با افتخار من بُردم و تا خودِ کوچه ، حامد رو مسخره میکردم ؛ حامد کمی کلافه شده بود ولی این کلافگی رو دوست داشتم. درحال حرف زدن بودیم که نگاه حامد روی چیزی ثابت موند . نگاهش رو دنبال کردم و با پگاه برخورد کردم ! غضبناک نگاهمون میکرد. ناخواسته دست حامد رو توی دستهام قفل کردم. نگاهِ حامد اول روی دستهام و بعد روی صورتم قفل شد . فشار دستِ حامد رو روی دستهای خودم حس کردم که بهم آرامش میداد در برابر پگاه ! °•°•°•°•°•°•°•°• نویسنده:ارباب‌قلم @film_nevis کپی خیر