🌱✨🌱✨🌱✨ ✨🌱✨🌱✨ 🌱✨🌱✨ ✨ 📿 (رفتم روبه‌روش نشستم، اشک از چشمام جاری شد، با دستای قشنگش اشکامو پاک میکرد) رضا:_دیگه نبینم چشمای خانومم گریون باشه‌هااا -چشم رضا:چشمت بی‌بلا بعد مدتی یه کم دور زدیم تو خیابونا بعد رفتیم سمت خونه عزیز جون.در حیاطو باز کردیم، یه نگاهی به هم انداختیمو خندیدیم رضا:_ناسلامتی ما عروس و دوماد بودیماا، چه استقبالی شد از ما -خوب، تو کلید داشتی دیگه، کسی که خبر نداشت ما داریم میایم، به نظرم الان بریم با هم تو خونه همه ذوق زده میشن. رضا:_چشم -چشمت بی‌بلا درو باز کردیم وارد خونه شدیم.همه با دیدنمون اول جا خوردن بعد شروع کردن به دست زدن. نرگس:_کجا بودین تا حالا -رفته بودیم گلزار. نرگس:_ععع،،میگفتین منم می‌اومدم دیگه، خیلی لوسی -ان‌شاءالله دفعه بعد همراه آقامرتضی،۴تایی میریم نرگس:_هییییسسسسس!لال شی دختر مامانش اینا هم اینجان -ععع،،بی‌ادب، عشق ادبم ازت گرفته‌هااا یه دفعه یکی از خانوما گفت: _نرگس جان، این عروس خانمو ول کن بزار ما هم یه کم ببینیمش نرگس:_ببخشید، رها جان برو. رضا رفت یه اتاق دیگه که آقایون بودن، خانوما هم یه اتاق دیگه بودیم.بعد از خوردن شام یکی یکی رفتن. خیلی خسته بودم. عزیزجون:_رها جان، دخترم برو تو اتاق رضا، خسته شدی -چشم نرگس:_زن‌داداش، ساکت هم تو اتاق داداش گذاشتم. -دستت دردنکنه نرگس جون. در اتاقو باز کردم، باز همون اتاق، باز همون آرامش، یه دفعه رضا زیرگوشم آروم گفت: _دنبال کسی میگردی؟ (خجالت کشیدم با این حرفش، که نرگس اومد) نرگس:_داداش،دایی یوسف کارت داره رضا:_الان میام رضا رفت و منم چادرمو برداشتم.لباسای راحتیو از داخل ساک بیرون آوردم پوشیدم. موهامو باز کردم. لباسامو گذاشتم داخل کمد رضا. بعد روی تخت نشستمو این بار بادقت به اطرافم نگاه میکردم. در اتاق باز شد و رضا اومد داخل،با چشمام براندازش میکردم.اومد کنارم نشست.موهامو نوازش کرد. رضا:_چقدر موهای قشنگی داری.راستی لفظی سر عقدتودباز کردی ببینی چی بود؟ -نه رضا:عع،،چه بی‌ذوق -وقتی بهترین هدیه زندگیم بودن کنار توعه، چیز دیگه‌ای نمیخوام رضا:_ولی بازش کنی بهتره‌هااا -چشم،الان میرم میارمش رفتم از داخل کیفم، جعبه کوچیک کادو شده رو آوردم کنارش نشستم. بازش کردم، خیره شده بودم بهش. باورم نمیشد همون تسبیح فیروزه‌ای که دیدمش تودراه شلمچه. -از کجا میدونستی من اینو میخواستم؟ رضا:_اون روز که تو اون مغازه بودیم، دیدم چشمت بهش خیره شده بود،همون روز نخریدمش قبل اینکه‌ بیایم خواستگاری رفتم خریدمو برگشتم -یعنی رفتی همونجا خریدی؟ رضا:_اره -واااییی خیلی ممنونم رضا:_خوشحالم که تو اینجایی و مال من شدی -من خوشحالم که تو مال من شدی و من الان اینجام توی اتاق تو بعداز خوندن نمازصبح خوابیدیم. باصدای در بیدار شدم نرگس:_رها خانم، بیدار نمیشی؟ (چشمام به زور باز میشد، یه نگاهی به کنارم کردم، رضا نبود) -چیزی شده؟ نرگس:_خانم خانما، من مرخصی قبل عقد به شما دادم نه مرخصی بعد عقد -وااییی نرگس توروخدا یه امروز ههم مرخصی باشم، قول میدم از فردا از تو زودتر بیدار شم، قول قول نرگس:_مثل بچه کوچیکا قول دادی که ،باشه فردا نیای، اخراجی -چشم، رییس بداخلاق