جناب عشق! نیا! این غزل برای تو نیست که هیچ حوصله‌ی شرحِ ماجرای تو نیست که شعر مدتی از عشق داده استعفا مکوب این همه بر در، هوا هوای تو نیست غرض گلایه‌ام از درد دل شنیدن‌هاست شنیدنی که اگر درد نه دوای تو نیست گلایه پیش کسی که تو را نمی‌فهمد کسی که جنس بلایایش از بلای تو نیست تویی که سرزنشم می‌کنی و می‌خندی به راه رفتن من، کفش من که پای تو نیست! «چه احمقی! چه جوانی! چه ساده‌ای دختر!» جوابِ درد دلت با کسی که جای تو نیست به جز خدا که «هو العشق» هرگز از احدی مخواه درد دلی هیچ کس خدای تو نیست @folanipoem