زن عمویی داشتم مادر۳ شهید سال گذشته به رحمت خدا رفت! بنده خدا سالهای آخر عمرش خونه نشین شده بود! خیلی منو دوست داشت گاهی باهم مینشستیم حرف میزدیم میگفت افتخارم این هست سه تا بچم شهید شدن بچه چهارمم جانباز شد تا حجاب از سر دخترامون نیفته بنده خدا حرفش تموم میشد به یه نقطه خیره میشد و در حالی که تمام بدنش دچار رعشه بود زیر لب میگفت: الحمدلله الحمدلله گاهی خودخواهانه و از بدجنسی خدا رو شکر میکردم که یکجا نشین شده و نمیتونه بره بیرون که این اوضاع رو ببینه، آخرش هم با همون باورش رفت پیش پسراش... اما حاج خانم مادر سه شهید ما، آخرین مادر شهید نبود و هنوز هستن مادرها و همسرهای شهدا ! فقط میتونیم بگیم شهدا شرمنده ایم