بسم الله الرحمن الرحیم تلفن همراهم زنگ میخورد ، مدیر گروه خط مقدم است _الو سلام میری ی دیدار از آقای جلیلی بگیری برای گروه _ سلام ،من؟!!!_ کی؟ کجا؟کدوم جلیلی؟ _ بابا دکتر جلیلی خودمون دولت سایه 😐حوزه هنری کلاس داره بعد از کلاس باهاشون صحبت کن هماهنگی ها رو انجام بده آقای مرادیان هم هستن با آقای امیری حاضر شدم رفتم حوزه هنری و سر کلاس «به اتفاق» آقای دکتر جلیلی نشستم ، چقدر دقیق پر محتوا داشت سیاست در اسلام رو می‌گفت ، چقدر به آیه های قرآن توجه کرده بود تا به حال از این زاویه قرآن رو نخونده بودم ، ی سوال برام پیش اومد دکتر جلیلی که انقدر تسلط به قرآن داره چرا زمان انتخابات تو مناظرات خیلی قرآن نخوند؟ و از این موضوع استفاده نکرد؟ یک ربع از اذان مغرب گذشته بود که دکتر جلیلی معذرت خواهی کردن بابت اینکه وقت حضار رو گرفتن و به موقع به نماز نرسیدن و گفتن برنامه ریزی میکنیم جلسات آینده بعد از اذان کلاس برگزار بشه که بتونید پرسش و پاسخ هم داشته باشید و تعامل دو طرفه باشه. تو راه آقای مرادیان گفتن قرارمون همین جا کنار مزار شهدای غواص ،جلوی در مسجد حضرت آیت الله خامنه ای که تو حیاط حوزه هنریه بعد از نماز منتظر آقای مرادیان موندم ، کنار شهدای غواص دوباره تلفنم به صدا در اومد ، آقای مرادیان بود _ بفرمایید داخل مسجد خانم ها آقای دکتر رو دوره کردن فرصت خوبیه _من طبق قرار کنار مزار شهدا هستم. _ الان فرصت خوبیه بفرمایید داخل خانم _ چشمی گفتم و تلفن را قطع کردم ، اما من قرار داشتم ، نه تنها با آقای مرادیان بلکه با شهدای غواص! ازشون کمک خواسته بودم باید کنار خودشون با آقای دکتر صحبت میکردم، ضمن اینکه صدای یک خانم در صدای خانم ها گم میشد ، خب بالاخره نوبت به آقایون هم می رسد، بلافاصله پیام دادم من بیرون مسجد با آقای دکتر صحبت میکنم آقای مرادیان بلافاصله تماس گرفتن ، خانم بفرمایید داخل ،قشنگ معلوم بود از دستم داره حرص می خوره ، این اولین بارم بود که سماجت میکردم چند دقیقه بیشتر نگذشت که دیدم آقای دکتر جلیلی با حلقه ای از پسران و مردان جوان پر انگیزه محاصره شده و به سمت بیرون در حرکت هستن ، کنار در مسجد منتظر بودم ، آقای امیری به آقای دکتر گفتن آقای دکتر ببخشید این خانم میخواد باهاتون صحبت کنه ، آقای دکتر نگاهی کردن و با ببخشید من آقایون راه را باز کردن ( درست حدس زده بودم ، این ها پسران و مردان مسلمان ایرانی هستن بعید است که به خواهر خود راه ندهند و میدان برای سخن گفتن فراهم نکنند) آقای دکتر به سمتم آمدند و باهم رفتیم درست بالای سر مزار شهدا ، (با چشم دنبال آقای مرادیان می‌گشتم ندیدم در میان جمعیت گمش کردم) شروع کردیم به سخن گفتن با آقای دکتر _ ببخشید آقای دکتر من به نمایندگی از گروه پژوهشی فرهنگی خط مقدم خدمت رسیدم ، گروه ما ی گروه جهادی هست که طبق فرمان آتش به اختیار حضرت آقا در سال ۹۷ تشکیل شد و شروع به کار کرد ، فعالیت ما توی دو تا حوزه هست یکی دفاع مقدس و دیگری بیانیه ی گام دوم انقلاب ، هفتاد و دو نفر هستیم از خانم ها ی نخبه و تحصیلکرده و همچنین نوجوانان ،البته ی تیم پشتیبان هم هستن از دانشگاه بقیه الله که دکترین و... که اعلام آمادگی کردن جهت همکاری. درخواست ما این بود که اگر امکانش باشه یک جلسه ای رو فراهم کنید تا خدمت برسیم _ ببینید من مخالف برگزاری جلسه هستم چون هیچ نتیجه ی خاصی حاصل نمیشه _ بله آقای دکتر منظور ما جلسه کارگاهی هست نه صرفاً جلسه _احسنت ، خب این جلسه کارگاهی باید یک نتیجه داشته باشد، اینکه حضرت آقا می فرمایید گام دوم انقلاب و ما بیایم فقط حرف های حضرت آقا را... _ سریع پریدم وسط حرفش ، نه ما هدفمان اجرای کردن صحبت های حضرت آقا ست که نهایتاً یک جریان سازی فرهنگی اتفاق بیفته که تاثیر اجتماعی داشته باشه _ احسنت ، هدف همین هست _ آقای مرادیان را کنار دکتر جلیلی دیدم که میخواست مختصری از گروه بگوید که با تایید آقای دکتر جلیلی مواجه شد ، رو به من کرد و ادامه داد پس شما یک کاری کنید ، موضوع جلسه را دقیقا مشخص کنید، یک ، دو ، سه و هدف از این جلسه ، بدهید به آقای امیری که ایشان رئیس ما هستن هر زمانی را تعیین کنند در خدمتم تشکر کردم ، دوباره جوانان پر انگیزه دوره اش کردند، در چهره هایشان پر از امید بود به همراه آقای مرادیان و آقای امیری پشت سر جمعیت به راه افتادیم ، آقای مرادیان میگفتن این آقای امیری فرمانده گردان بودن و در زمان جنگ فرمانده ی آقای جلیلی هم بودن در نظرم آمد چه مرد متواضع و با اخلاصی هستن و انگار هنوز ماموریتش تمام نشده و هنوز باید فرماندهی عملیات را بکند ،به گرمی صحبت کرد گویی با دخترش هم کلام شده ، شماره اش را خواستم ، گفت حتما یک پیام بده که من به خاطر داشته باشم. وقتی به خانه رسیدم شب بود بعد از شام خوابم برد صبح ۴ مهر پیام به خانم مدیر ماموریت با موفقیت انجام شد خانم مدیر