🌷 خاطره بازی 🌷
گزارش ایسنا، یحیی عنابستانی از رزمندگان لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) روایت می کند: مدتی بود مقر آموزش غواصی برای رزمندگان گردان غواصی حضرت زینب(س) کنار رودخانه دز بود و آنجا مستقر بودیم.
یک روز بعد از تمام شدن مراسم صبحگاه، برای صرف صبحانه، راهی چادرمان شدیم. آن روز، صبحانهمان نان و پنیر و چای شیرین بود، اما تعدادی از بچهها که پیش از نماز صبح به شهر دزفول رفته بودند، مقداری سرشیر هم خریده بودند.
بر حسب اتفاق، آن روز سردار حاج خادم هم برای صرف صبحانه به چادر گروهان ما آمد. سفره پهن شد و بچهها نان و پنیر و چای و سرشیر را آوردند.
حاج معز خادم حسینی کمی با تعجب به سفره نگاه کرد و بعد پرسید: «صبحانه بقیه گردان چیست؟، بچه ها گفتند: نان و پنیر. فرمانده پرسید: «پس این سرشیر چیست؟!» بچه ها جواب دادند: «خودمان از شهر تهیه کرده ایم.»
آقای قائم زاده که با روحیات حاج خادم آشنا بود، فوراً سرشیر را برداشت برد. حاج خادم هم گفت: «از این به بعد، اگر توانستید به همه گردان سرشیر بدهید، خودتان هم می توانید در چادرتان سرشیر بخورید، وگرنه اصلا نخرید.»
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🇮🇷💕خط مقدم💕🇮🇷
رسانه پژوهشی دفاع مقدس
🆔️
@frontllineIR
🆔️
@frontkineIR