📖خلاصه ای از کتاب 🔷قسمت شانزدهم از زبان دوست شاهرخ مهین هم رفت اتاق پشتی و چادرش را سرش کرد و با حجاب کامل رفت بیرون☺️. بعد هم سوار ماشین شاهرخ شد و حرکت کردند. مدتی از این ماجرا گذشت من هم شاهرخ را ندیدم تا اینکه یک روز در باشگاه پولاد همدیگر را دیدیم بعد از سلام و علیک بی مقدمه پرسیدم: راستی قضیه اون مهین خانم چیشد؟!🧐 اول درست جواب نمی‌داد اما وقتی اصرار کردم گفت: دلم خیلی براشون سوخت😢 اون خانم یه پسر ۱۰ ساله به اسم رضا داشت صاحبخونه بخاطر اجاره اثاث ها رو بیرون ریخته بود،🙁 من هم یه خونه کوچیک تو خیابون نیرو هوایی براشون اجاره کردم، به مهین خانم هم گفتم: تو خونه بمون و پسرت رو تربیت کن من اجاره و خرجی شما رو میدم!😇 📍ادامه دارد... ─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─ 🇮🇷خط مقدم🇮🇷 رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس ╔═══ ࿇ ═══╗ 🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷 ╚═══ ࿇ ═══╝