😂🤣 😄 😁 چیه ترسیدی؟ گفتم" آره بابا جون من ترسیدم....تو دراز بکش تا نبیندمون...." یوسف در حالی که دستش را به طرف دوشکاچی دراز کرده بود ، می خندید و میگفت : این یارو کوره....اون وجعلنا هایی که خوندیم ، کار خودش رو کرده این یارو اصلا ما رو نمی بینه.... 😆 گفتم :"باشه تو درست می گی...حالا بخواب زمین" او با خنده گفت: توی اردوگاه که بودیم ، خوب جوک ترکی می گفتی و همه رو می خندوندی... یادته بهت می‌گفتم اگر مردی زیر دوشگا جوک بگو با ترس و تعجب گفتم "یعنی چی" یعنی اینکه تا دو تا جوک ترکی نگی ، نمی خوابم زمین..... 😌 مجبور شدم دو سه تا جوک چرت پرت بگم تا یوسف رضایت بدهد و بنشیند😅😂 💚✌️🏻 🕊 ═════•.○♡○.•═════ •💌• ↷ #ʝøɪɴ ↯ https://eitaa.com/ftalangor