برای اینکه دوباره چیزی را از زمین بر نداریم عینک های امنیتی را آوردند و روی چشممان گذاشتن تمام مسیر هر چهار نفر مان دست های یکدیگر را گرفته بودیم و تلو تلو خوران می رفتیم البته با هر مانعی به زمین میخوردیم سوار ماشین آمبولانس تویوتای نویی شدیم که هنوز روکشهای صندلی آن را جدا نکرده بودند عراق با همه تجهیزات رزمی و بهداری کامل و مجهز پا به جنگ گذاشته بود. برخلاف مسیر تنومه به بصره کسی پشت ننشست. راننده و یک سرنشین جلو نشستند.بصره مانند آبادان شهر مرزی بود گاهی عینک امنیتی را بالا و پایین می کردیم تا چیزی ببینیم که هیچ خبری از سر و صدای توپ و خمپاره و بمباران هواپیماها نبود. مردم در شرایط عادی زندگی میکردند حتی بچههای مدرسه با کیف و کتاب و روپوش مرتب در مسیر مدرسه بودند .نبض زندگی مردم عادی میزد هیچ نگاهی مضطرب وهیچ چهره ای پریشان نبود . هیچ خانه ای بر سر اهل و عیال صاحب خانه آوار نشده بود .خانهها سنگربندی نشده بود خدایا آبادان کجا بصره کجا .خرمشهر کجا بصره کجا. بعثیها با مردم می جنگیدند و ایران با ارتش بعث و سربازان نظامی،. اسیران ما سربازان و نظامیان عراقی و اسیران آنها مردم نظامی و ساکنین شهرها و مسافران جاده های شهرها بودند. با ۴ لوموتیل که بالا انداخته بودم دل پیچه ام آرام گرفته بود اما مثل اینکه این بار نوبت مریم بود اوضاعش سخت به هم ریخته شده بود و اذ درد مثل مار زخمی به خودش می پیچید