💠 💠 💢بخش 8️⃣ 🌐 تبیین جایگاه منطقی شهود 🔘 برگشت همه بدیهیات به اولیات و مشاهدات 🔺در منطق کلاسیک همۀ بدیهیات شش گانه در نهایت به دو نوع می رسند؛ اولیات و محسوسات که نام دیگر آن مشاهَدات است؛ زیرا دیگر اقسام بدیهی_فطریات، مجرّبات، حدسیات و متواترات، به دلیل اشتمال آنها بر دو جزء مشاهده و قیاسِ خفی یا آشکار، به اولیات و محسوسات بازمی گردند. 🔘فلسفه فقط مبتنی بر اولیات 🔺محسوسات و مشاهدات از دایرۀ علوم و برهانی کنار گذاشته می شوند؛ زیرا محصول ادراک حسّی، علم جزئی است و علم جزئی نه کاسب است و نه مکتسب و در نتیجه در علوم عقلی و برهانی کاربردی نخواهد داشت. بدین ترتیب، آنچه در دستگاه منطقی ارسطویی تکیه گاه همۀ معارف به شمار می آید، تنها و تنها اولیات است. البته در منطق کلاسیک، اساساً سخن از کشف و شهود نیست و تنها مشاهدات حسّی مورد توجه بوده اند که آن نیز به جهت ناکارایی در علوم برهانی، کنار گذاشته شده است. 🔘شیخ اشراق و ورود شهود قلبی به فلسفه 🔺در چنین فضائی، شیخ اشراق راه جدیدی گشود و مدعی شد مسیر را برای ورود علم حضوری در دستگاه منطقی گشوده است و و در کنار اولیات، شهود قلبی را به عنوان روش صائب و راهی کامل در علوم عقلی مطرح ساخت. 🔺سهروردی معتقد است در همه مواردی که عقل استدلالی از مبدأ اولیات آغاز می کند و به نتایجی فلسفی می رسد، شهود قلبی نیز نه تنها کارایی دارد، بلکه با مزیّتی برتر و درجه خطای کمتر نتایجی یقینی و برهانی به دست می دهد. 🔺سهروردی، مجهولات را به سه قسم تقسیم کرده می گوید: قسمی از مجهولات با تنبیه و اخطار روشن می شود و به استدلال و فکر نیاز ندارد. این قسم همان بدیهیات است. نیز قسم دیگری از مجهولات از راه شهودات قلبی صاحبان کشف آشکار می شود. این قسم نیز نیازمند استدلال نیست و فقط قسم سوم است که از هیچ یک از دو قسم پیشین نیست، به استدلال نیازمند است و باید با تنظیم مقدماتی که به بدیهیات می انجامد، روشن شود. 🔘شهود حکمای بزرگ به سان اولیات 🔺در حقیقت سهروردی در بیان خود، شهود حکمای بزرگ را در کنار اولّیات قرار داده و در برابر مشاء که تنها اولیّات را عمده و اساس برای فلسفه قرار می داد، شهودات قلبی را نیز مطرح کرد. وی مشاهدات را از حسّ ظاهر و حسّ باطن عام تر، و شهودات قلبی را نیز جزء مشاهدات دانسته است. 🔺پس می توان حرکت سهروردی را در این باب، حرکتی در برابر منطق رسمی مشایی دانست که در دو نکته مهم از مشاء فاصله گرفت: نخست، اعم دانستن مشاهدات به گونه ای که شامل شهود قلبی شوند. دوم، برشمردن شهود قلبی به سان اولیّات، به عنوان بنیاد و پایه فلسفه. 🔘استفاده گسترده فلسفه های مبتنی بر منطق ارسطویی از علوم شهودی و حضوری با وجود نفی آن 🔺قابل توجه این است که در فلسفه های متعارف که بر منطق ارسطویی ابتنا دارند، با اینکه در بخش منطق به صراحت از بی اعتباری مشاهدات سخن می گویند، و همه علوم را در نهایت مبتنی بر اولیات می دانند، ولی به صورتی گسترده از علوم شهودی، تجربی و حضوری استفاده می کنند. موارد فراوانی از این نوع استفاده را می توان در بحث وجود ذهنی، اثبات دو نوع علم حضوری و حصولی، مباحث نفس و اثبات تجرد آن، مباحث قوه و فعل و حرکت جست و جو کرد. 🔘تأثیرهای جانبی شهود قلبی بر فلسفه ورزی 🔺شهود قلبی افزون بر آنکه می تواند پایه علوم برهانی قرار گیرد، تأثیرهای جانبی دیگری بر فلسفه و فلسفه ورزی نیز می تواند داشته باشد؛ زیرا شهود قلبی موجب تلطیف سرّ انسان می شود و زمینه را برای توجه به امور ظریف و پنهان آماده می سازد. 🔺آنگاه این لطافت سرّ قلبی موجب لطافت عقلی در انسان می شود و عقل منوّر به نور کشف و شهود می شود و مسائل فلسفی، به ویژه امور پیچیدۀ مربوط به عوالم ملکوتی را به خوبی درک می کند. در همین راستا یکی از مسائلی که سبب رشد و تعالی ملاصدرا شد و خود او نیز به آن اذعان داشت، داشتن مقام شهود بود. 📚 منبع: کتاب آموزش حکمت اشراق ص 23_25 🇮🇷 مؤسسه فرهنگ و تمدن توحیدی 🔗http://eitaa.com/joinchat/1134034961Cd9295a37ac