🍃🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
صدایش کل بیمارستان را برداشته بود ...
. -آقای حاج آقا ! من اصلا به این خدایی که شما میگین اعتقاد ندارم ... 😡علم انقدر پیشرفت کرده ک نیازی به این وردهایی که شما میخونید هم نیست ... وحالا وقتی بهترین دکتری که آلمان درس خونده میگه به مادرم امیدی نیست ... یعنی نیست !
.
صدایش تحلیل میرود و همانطور ک سعی میکند به دیوار تکیه بدهد ادامه میدهد:
- یعنی من باید برم دنبال کارای کفن و دفن عزیزترین آدم زندگیم ... یعنی بیچاره شدم ... یعنی خونه خراب شدم ...
😭😭😭😭😭.
بغض امانش نمیدهد ...روی زمین می افتد و گریه اش میان خط ممتد مهتابی های سفید راهرو میپیچد ... روحانی نیز سرش را پایین انداخته و به سمت داروخانه میرود ...😢😢
. -خانوم پرستار ! خانومِ پرستار !
باز همان صدای خش دارِ صبحی است ... اما انگار کمی جان گرفته ؛ هیجان دارد !
-مادرم چشماشو باز کرده ... اون به من نگاه کرد ... من و شناخت ! .😍😍
با چشم دنبال حاج آقا میگردم ... دوست دارم عکس العملش را ببینم ... .
یعنی چطور با او برخورد میکند ؟
در نماز خانه آقایان باز شد ... آرام کفش هایش را پوشید و بیرون آمد ... کتاب دعا دستش بود و روی لب هایش زمزمه ...
.
"یا من یعطی من لم یسئله و من لم یعرفه ..."
ای آن که میبخشد ؛ به هرکه از او نخواهد و او را نشناسد .
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
تو این روزا علاوه بر پیشگیری و تو خونه موندن برای همدیگه هم دعا کنیم🤲🏻♥️ .
#یا_من_یعطی_من_لم_یسئله_و_من_لم_یعرفه
#خدا
#کرونا
@gadamgadamtabandegi