خبر عروج شب جمعه بود ؛ خیلی دلم گرفته بود ! به خواهرم گفتم بریم مزار شهدا پیش داداش حسین تا یه مقدار آروم بشم . لب ِ خیابون بودیم که ماشین ِ دوست آ سید اومد ما سوار شدیم ، تو ماشین همراه خواهرم نشسته بودم ؛ راننده گفت خدا روحش رو شاد کنه ، من نگاه خواهرم کردم گفتم کی رو داره می گه ؟! تا به خودم بیام ، خبری که هیچ وقت اصلا دوست نداشتم بشنوم شنیدم ،دیگه چیزی نفهمیدم دنیا دور سرم چرخید !!! لحظات خیلی سختی بود شنیدن خبر عروج بهترین یار و مونسم اون هم این طوری بدون مقدمه همسر شهید 🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹 @ganjinehayejang