‼️ حضرت آقا در کتاب خون دلی که لعل شد، از زندان رفتن های مکررش می گوید که در یکی از آنها، به طرز عجیبی آزاد می شود و این آزادی را بخاطر ... می داند: همسرم برایم نقل کرد که مادرش پسرم مجتبی را ـکه کودکی بود سرشار از معصومیت و پاکی و سلامت روحی و عشق و عاطفه و پایبندی به برخی عبادات_ به حرم حضرت امام رضا علیه السلام میبرده و به او میگفته: به وسیله امام رضا به خدای متعال متوسل شو و از خدا بخواه که پدرت را از زندان آزاد کند. کودک، معصومانه رو به امام علیه السلام میکرده و به او یجسته. یک شب دیگر مجتبی با مادربزرگش به حرم رفته و صحنه تکرار شده؛ اما این بار نشانه های تأثری شدید در مجتبی ظاهر شده، گریه و زاری کرده و با لحنی که حاکی از لبریز شدن کاسه صبر کودک و سوز و گداز عمیق او بوده، با امام رضا صحبت کرده. او مثل کسی که در برابر امام ایستاده،امام صحبت میکرده و بشدت اشک میریخته؛ به حدی که مادر بزرگش از کرده خود پشیمان شده و تصمیم گرفته که دیگر این کار را از مجتبی نخواهد. دو روز بعد، تلفن خانه به صدا در می آید تا صدای من را بشنوند؛ آزاد شده بودم و از خانه برادرم در تهران با آنها تماس گرفته بودم. کتاب خون دلی که لعل شد، ص 270 @garargahevelayat