من باشم و تو ؛
و کمی قدم زدن در دل جنگلهای مه زدهی شمال!
دست در دست هم تمام جنگل را قدم بزنیم
شب که شد در کنار همان رودخانهی معروف قصه ها چادری بزنیم
و تو چشمهایت را ببندی و به خواب بروی و من از ذوق آغوشت تا صبح به تو خیره شوم و حرفهایت را مرور کنم
همان ها که چنان دلم را میلرزاند که دوباره از نو عاشقت میشدم!
کاش قدم بزنیم...
•🍃🌸 🌸🍃•