🌼🍃
✨🌱✨🌱✨🌱✨
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_شصتو_نهم
برخورد با دزد
راوے: عباس هادے
نشسته بوديم داخل اتاق. مهمان داشتيم. صدايي از داخل ڪوچه آمد.
ابراهيم سريع از پنجره نگاه ڪرد. شخصي موتور شوهر خواهر او را برداشته و در حال فرار بود! بگيرش... دزد... دزد! بعد هم ســريع دويــد دم
در. يڪي از بچه هاے محل لگدے به موتور زد. دزد با موتور نقش بر زمين
شد! تڪه آهنِ روے زمين دســت دزد را بريد و خون جارے شــد.
چهره دزد پر از ترس بود و اضطراب. درد ميڪشيد ڪه ابراهيم رسيد.
موتور را برداشت و روشن ڪرد و گفت: سريع سوار شو! رفتند درمانگاه، با همان موتور.
دســتش را پانسمان ڪردند. بعد با هم رفتند مسجد! بعد از نماز ڪنارش
نشست؛ چرا دزدے مي ڪني!؟
آخه پول حرام ڪه... دزد گريه مي ڪرد. بعد به
حرف آمد: همه اين ها را مي دانم. بيڴارم، زن وبچه دارم، از شهرستان آمده ام.
مجبور شدم. ابراهيــم فڪرے ڪرد. رفــت پيش يڪي از نمازگزارها، بــا او صحبت ڪرد.
خوشحال برگشت و گفت: خدا را شڪر، شغلي مناسب برايت فراهم شد.
از فردا برو ســر ڪار. اين پول را هم بگيــر، از خدا هم بخواه ڪمڪت ڪند. هميشه به دنبال مال حلال باش. مال حرام زندگي را به آتش مي ڪشد. پول حلال ڪم هم باشد برڪت دارد.
✍ادامه دارد...
http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd