✍شاهد افلاکی
چون زلف تو ام جانا،در عین پریشانی
چون باد سحرگاهی،در بی سرو سامانی
من خاکم و من گردم،من اشکم و من دردم
تو مهری و تو نوری،تو عشقی و تو جانی
خواهم که تورا در بر،بنشانم و بنشینم
تا آتش جانم را،بنشینی و بنشانی
ای شاهد افلاکی،در مستیو در پاکی
من چشم تو را مانم،تو اشک مرا مانی
از آتش سودایت،دارم من و دارد دل
داغی که نمی بینی،دردی که نمی دانی
#علیرضا_افتخاری
🎶شاهد افلاکی