امام علی در نامه 45 نهج البلاغه آگاه باش هر پيروى كننده را پيشوايى است كه از او پيروى كرده به نور دانش او روشنى مى جويد (راه راستى گفتار و درستى كردار را از او مى آموزد، و تو نيز بايد پيرو پيشواى خود باشى) بدان كه پيشواى شما از دنياى خود به دو كهنه جامه (رداء و ازار يعنى جامه اى كه سر تا پا را مى پوشاند) و از خوراكش به دو قرص نان (جهت افطار و سحر، يا ناهار و شام) اكتفاء كرده است، و شما بر چنين رفتارى توانا نيستيد، ولى مرا به پرهيزكارى و كوشش و پاكدامنى و درستكارى يارى كنيد (از كارهاى ناشايسته دورى گزيده خود را از هر ناپاكى دور سازيد تا مرا به اصلاح حال رعايا و زير دستان يارى نموده باشيد) بخدا سوگند از دنياى شما طلا نيندوخته، و از غنيمتهاى آن مال فراوانى ذخيره نكرده، و با كهنه جامه اى كه در بر دارم جامه كهنه ديگرى آماده ننموده ام. از تمام آنچه آسمان سايه بر آن افكنده است (از مال دنيا) فدك در دست ما بود كه گروهى (سه خليفه) بر آن بخل ورزيدند (بغصب از دست ما گرفتند) و ديگران (امام عليه السّلام و اهل بيتش) بخشش نموده از آن گذشتند، و خداوند نيكو داورى است (كه بين حقّ و باطل حكم خواهد فرمود و فدك و غير فدك را چه خواهم كرد در حاليكه جايگاه شخص فردا (پس از مردن) قبر و گور است كه در تاريكى آن اثرهايش بريده و خبرهايش پنهان ميشود، و گودالى است كه اگر گشادگى آن زياده شود و دو دست گور كن در فراخى آن بكوشد سنگ و كلوخ آنرا مى فشارد، و رخنه هايش را خاك روى هم انباشته ببندد، و همّت و انديشه من در اينست كه نفس خود را با پرهيزكارى تربيت نموده خوار گردانم تا در روزى كه ترس و بيم آن بسيار است (قيامت) آسوده باشد، و بر اطراف لغزشگاه استوار ماند. و اگر بخواهم راه مى برم به صافى و پاكيزگى اين عسل و مغز اين نان گندم و بافته هاى اين جامه ابريشم، ولى چه دور است كه هوا و خواهش بر من پيروزى يابد، و بسيارى حرص مرا به برگزيدن طعامها وا دارد و حال آنكه شايد به حجاز (مكّه و مدينه و سائر شهرهاى آن) يا يمامه (شهرى است از يمن) كسى باشد كه طمع و آز در قرص نان نداشته (چون در دسترسش نيست) و سير شدن را ياد ندارد يا چه دور است كه من با شكم پر بخوابم و به دورم شكمهاى گرسنه و جگرهاى گرم (تشنه) باشد، يا چنان باشم كه گوينده اى (حاتم ابن عبد اللّه طايى) گفته: اين درد براى تو بس است كه شب با شكم پر بخوابى و در گردت جگرها باشد كه قدح پوستى را آرزو كنند (و براى آنان فراهم نشود چه جاى آنكه طعام داشته باشند). آيا قناعت مي كنم كه بمن بگويند زمامدار و سردار مؤمنين در حاليكه به سختيهاى روزگار با آنان همدرد نبوده يا در تلخكامى جلو ايشان نباشم پس مرا نيافريده اند كه خوردن طعامهاى نيكو (از نيكبختى جاويد) بازم دارد مانند چهار پاى بسته شده كه انديشه اش علف آنست، يا مانند چهار پاى رها گشته كه خاكروبه ها را بهم زند تا چيزى يافته بخورد، پر ميكند شكمبه را از علفى كه بدست آورده، و غفلت دارد از آنچه برايش در نظر دارند (نمى داند كه صاحبش مى خواهد فربه شود تا به كشتارگاهش فرستد يا برايش بار كشى نموده كارش را انجام دهد) يا مرا نيافريده اند كه بيكار مانده و بيهوده رها شوم، يا ريسمان گمراهى را كشيده بى انديشه در راه سرگردانى رهسپار گردم،و چنانست كه مى بينم گوينده اى از شما مى گويد: اگر اين است خوراك پسر ابو طالب پس ضعف و سستى او را از جنگ و معارضه و برابرى با دليران باز مى دارد بدانيد درخت بيابانى (كه آب كم به آن مى رسد) چوبش سختتر (استوارتر) است، و درختهاى سبز و خرّم (كه در باغهاى پر آب كاشته شده) پوستشان نازكتر است، و گياههاى دشتى (كه جز آب باران آب ديگرى نيابند) شعله آتش آنها افروخته تر و خاموشى آنها ديرتر است (آرى انسان هر قدر كمتر بخورد و بياشامد اندامش استوارتر و در كارزار دليرتر است، و هر قدر بيشتر بخورد و بياشامد نازك پوست و سست دل و ترسناكتر است). @ggg1400