توی قصابی بودم که یه پیرزن اومد تو و یه گوشه وایستاد … یک آقای خوش تیپی هم اومد تو گفت : ابرام آقا قربون دستت پنج کیلو فیله گوساله بکش عجله دارم آقای قصاب شروع کرد به بریدن فیله و جدا کردن اضافه هاش … همینجور که داشت کارشو میکرد رو به پیرزن کرد گفت: چی میخوای ننه ؟ پیرزن اومد جلو یک پونصد تومنی مچاله گذاشت تو ترازو گفت: همینو گوشت بده ننه ! قصاب یه نگاهی به پونصد تومنی کرد گفت: پونصد تومن فَقَط آشغال گوشت میشه ننه … بدم؟!! پیرزن یکم فکر کرد و گفت: بده ننه! قصاب آشغال گوشت های سفارشی اون جوون رو می کند ومیگذاشت برای پیرزن جوونی که فیله سفارش داده بود همینجور که با موبایلش بازی می کرد گفت: اینارو واسه سگت میخوای مادر؟! پیرزن نگاهی به جوون کرد گفت: سگ؟!! جوون گفت: آره … سگ من این فیله هارو هم با ناز می خوره … سگ شما چجوری اینارو می خوره؟! پیرزن گفت: میخوره دیگه ننه … شکم گشنه سنگم میخوره … جوون گفت: نژادش چیه مادر؟! پیرزنه گفت: بهش میگن توله سگ دوپا ننه …اینهارو برای بچه هام میخوام آبگوشت بار بذارم ! جوونه رنگش عوض شد … چند تیکه بزرگ از گوشتای فیله رو برداشت گذاشت رو آشغال گوشتهای پیرزن … پیرزن بهش گفت: تو مگه اینهارو برای سگت نگرفته بودی؟! جوون با شرمندگی گفت: چرا ! پیرزن گفت: ما غذای سگ نمیخوریم ننه … بعد فیله ها رو گذاشت اونطرف و آشغال گوشت هاش رو برداشت و رفت...