✔️همسر شهیدی که سر حاج قاسم داد کشید.
قسمت۷:
👈نباید با حاجی اینطور صحبت کنیم.
♦️عمویم هم آن روز خانه ما بود.وقتی لحن صحبت من با حاج قاسم را دید،لبش را گاز گرفت و گفت:نباید با حاجی اینطور صحبت کنیم.من با جیغ و گریه حرف میزدم.
♦️گفتم:حاجی! من با سه تا بچه چه کار کنم؟ 🌹حاج قاسم گفت:وقتی شهید در خانه نباشد، خلیفه خانه خداست. تو خدا را داری.
♦️حرفهایش به جانم مینشست،اما باید حرفهای دلم را که کوهی از آتش بود، بیرون میریختم تا صحبتهای مردی چون او آرامش را به من برمیگرداند.
🌹حاجی گفت:در ضمن،من اول پدر تو هستم بعد پدر تمام بچههای شهدا.
♦️گفتم:حاجی من نمیتوانم تنهایی بچهها را بزرگ کنم.
🌹گفت:من کمکت میکنم،خدا هم هست، دعای علی هم هست.بعد گفت:حالا بیا میخواهم دعوای پدر دختری با تو بکنم. نمیخواهم جلوی آقای پور جعفری و عمویت باشد.
♦️رفتیم کمی آن طرف تر،چندحرف به من زد و نصیحتم کرد.
🌹گفت:هر کسی لیاقت همسر شهید بودن را ندارد.ببین خدا تو را چطور نگاه کرد که همسر شهید شدی.هر کسی توفیق این را ندارد که بشود فرزند شهید، ببین خدا تو را چقدر دوست دارد که سه یادگار شهید به تو داده.
♦️گفتم:حاجی سخت است.
🌹گفت:میدانم ولی بیخود نیست که خدا چنین مقامی به تو داده،در ضمن علی هم زنده است، فقط تو او را نمیبینی.علی کنار توست.باید آنقدر صبور باشی در رسانهها با لب خندان و خوشحال صحبت کنی که اگر دشمن دید،دلشاد نشود.دشمن باید ببیند ما همچین شیرمردانی داریم که به میدان رفتند و شهید شدند و شیر زنانی هم داریم که حمایتمان کردند.
ادامه دارد....
🆔
eitaa.com/ghadir_ch