بعد از چند روز مأموريت، با ماشين بنياد جانبازان آمده بود خانه. گفتم: «يه ده روزي ميشه تو خونه ايم. حوصله مون سر رفته. حالا كه ماشين آوردي بريم خونه مامان اينا؟ گفت: «نه!» گفتم: «خب، پس بريم گلستان شهدا.» باز گفت: «نه!» بعد هم پا شد و گفت: «من ميرم اين ماشين را بذارم بنياد و برگردم. بعدش هر جا خواستي ميريم. اين ماشـين اينجـا بمونـه، واسه شما شيطون ميشه». 🍃🌷 @ghafeshgh  👈👈