🌹 دختر پوشیه پوش 🌹 🌹 قسمت بیست و چهارم 🌹 🍎 هر سیزده نفر تصمیم گرفتند 🍎 که باهم به دختر پوشیه پوش حمله کنند 🍎 که ناگهان یک پسری رسید و گفت : 🌸 بهتر نیست با یکی که ، 🌸 هم قد و قواره خودتونه ، مبارزه کنید ؟! 🍎 همه به آن پسر نگاه کردند . 🍎 سمیه هم با دقت به پسره نگاه کرد . 🍎 همان پسری که در دانشگاه دیده بود . 🍎 همان دانشجوی با حیا و سر به زیر . 🍎 داریوش هم او را شناخت و گفت : 🔥 محمودی ، تو اینجا چکار می کنی ؟ 🍎 یکی از جنایت کاران به داریوش گفت : 🔥 می شناسیش ؟! 🍎 داریوش گفت : 🔥 آره اون همکلاسیمه ، 🔥 ولی نمی دونم اینجا چکار می کنه . 🍎 یکی دیگه گفت : 🔥 پس هر دوتاشونو می زنیم . 🍎 ناگهان چند نفر دیگر ، آمدند ؛ 🍎 و پشت محمودی ایستادند . 🍎 محمودی دستش را بالا برد و گفت : 🌸 بچه ها ، ادبشون کنید . 🍎 محمودی و دوستانش ، 🍎 به طرف جنایت کاران حمله ور شدند . 🍎 دو گروه با هم درگیر شدند . 🍎 سمیه با اولین مشتش به داریوش ، 🍎 شروع کننده دعوا شد . 🍎 سپس سر دو نفر دیگر را به هم کوبید . 🍎 سپس پرید و با ضربه پایش ، 🍎 به زیر چانه دیگری زد ؛ 🍎 و او را نقش زمین نمود . 🍎 یک نفر از جلو و یکی دیگر از پشت ، 🍎 به طرف سمیه حمله کردند . 🍎 سمیه ، روی شانه یکی از آنها پرید ، 🍎 و او را به طرف نفر دومی انداخت . 🍎 و خودش نیز ، روی جاکولری قرار گرفت . 🍎 و شاهد مبارزه دو گروه شد . 🍎 یک نفر هم از دوستان محمودی ، 🍎 روی پشت بام رفته ، 🍎 و فقط عکس می گرفت . 🍎 سمیه به او گفت : 🌷 شما نمی خوای به دوستات کمک کنی ؟ 🍎 پسره لبخندی زد و گفت : 🌟 کمک من با همین رسانه است . 🌟 جنگ من ، جنگ رسانه است . 🍎 دعوای سختی بین طرفین درگرفت . 🍎 جنایتکاران ، همه تلاش خود را کردند ، 🍎 تا دوربین عکاسی و سمیه را بگیرند . 🍎 و با خود ببرند . 🍎 امّا محمودی و دوستان با غیرتش ، 🍎 اجازه ندادند تا هیچ کسی ، 🍎 به عکاس و سمیه دست بزند . 🌹 ادامه دارد ... 🌹 📚 نویسنده : حامد طرفی 💟 @ghairat