🌹 دختر پوشیه پوش 🌹 🌹 قسمت بیست و نهم 🌹 🌹 محمود به سمیه گفت : 🌸 وقتی حرف از دختر پوشیه پوش شد 🌸 بعضیا با اون مخالف بودند 🌸 بعضیا هم موافق . 🌸 که فعلا اینها مهم نیست . 🌸 خواهرم وقتی دید حرف از پوشیه است 🌸 به ما گفت : 🔮 چه جالب ؛ اتفاقا چند روز پیش ، 🔮 یکی از دخترای محله ، 🔮 یک پوشیه از من قرض گرفت . 🍎 سمیه با تعجب به محمودی گفت : 🌷 پس شما برادر خانم سعادتی هستید ؟ 🍎 محمودی گفت : 🌸 بله ! من برادر خانم محمودی ، 🌸 همسر حاج آقای سعادتی هستم . 🌸 حالا این بماند ... 🌸 اما توی اون مجلس ، 🌸 برای کسی مهم نبود که اون دختره کیه ؛ 🌸 که از خواهرم پوشیه گرفته 🌸 ولی برای من ، خیلی مهم بود . 🌸 به خاطر همین ؛ 🌸 خواهرم را تنها در آشپزخانه گیر آوردم 🌸 و از زیر زبانش کشیدم که اون دختره کیه 🌸 از فرداش ، شما رو تعقیب کردم . 🌸 آنقدر شما را تحت نظر گرفتم . 🌸 تا مطمئن شدم 🌸 که دختر پوشیه پوش ، خود شمائید . 🌸 سپس با سایر دوستان جلسه گرفتیم . 🌸 و تصمیم بر آن شد 🌸 که هر جا بروید و هر کاری بکنید ، 🌸 هم مراقبتون باشیم 🌸 و هم از کارهاتون عکس بگیریم . 🌸 وقتی با مواد فروشها ، در افتادید 🌸 و با تک تک آنها ، در گیر شدید ، 🌸 ما بعد از شما می آمدیم 🌸 صحنه را ترسناکتر می کردیم 🌸 و کاغذی روی سینه آنها می چسباندیم 🌸 و از آنها عکس می گرفتیم ، 🌸 و در اینترنت و فضای مجازی ، 🌸 پخش می کردیم . 🌸 تا ترس و وحشت ، 🌸 بین مواد فروشان زیاد شود . 👈 که الحمدلله همین هم شد . 🌸 به برکت دختر پوشیه پوش ، 🌸 که شما باشید 🌸 دوباره روحیه مبارزه ، در ما زنده شد . 🌸 اما نیاز به حمایت داشتیم 🌸 برای اینکه بتوانیم با این باند در بیافتیم 🌸 و قلیان سراها را جمع کنیم ، 🌸 و موادفروشها را ، به دست قانون بسپاریم 🌸 نیاز به حمایت کسی داشتیم 🌸 که از آنها قوی تر و گردن کلفت تر باشد . 🌸 به خاطر همین ؛ 🌸 سمت دفتر امام جمعه رفتیم . 🌸 و اسناد و مدارک فسادهای دانشگاه رو ، 👈 تقدیم امام جمعه کردیم . 🌹 ادامه دارد ... 🌹 📚 نویسنده : حامد طرفی 💟 @ghairat