🌹
دختر پوشیه پوش 🌹
🌹 قسمت سی و دوم 🌹
🍎 یکی از افراد کامبیز ،
🍎 اسلحه اش را درآورد ،
🍎 و به طرف سمیه گرفت .
🍎 ناگهان صدای آژیر پلیس از بیرون آمد
🍎 و پس از آن ، صدای بلندگو ؛
🍎 که می گفت :
🚔 این خونه توسط پلیس محاصره شده
🚔 دستاتونو بذارید رو سرتون و بیایید بیرون
🍎 افراد کامبیز ،
🍎 به سرعت به طرف پنجره ها رفته
🍎 و شروع به تیراندازی کردند .
🍎 عده ای نیز به پشت بام رفته ،
🍎 و با پلیس درگیر شدند .
🍎 هر دو گروه ، تیراندازی می کردند .
🍎 کامبیز نیز با خشم و عصبانیت ،
🍎 به طرف سمیه رفت .
🍎 و به او سیلی محکمی زد و گفت :
🔥 ای لعنتی !
🔥 تو همه کارای مارو بهم ریختی .
🍎 سمیه که دستانش به پشت بسته بودند
🍎 با پایش ،
🍎 لگد محکمی به پای چپ کامبیز زد .
🍎 سپس به پای راست او لگد زد .
🍎 کامبیز از روی درد ،
🍎 کمی به طرف سمیه خم شد .
🍎 سمیه نیز با سرش ،
🍎 ضربه محکمی به سر کامبیز زد .
🍎 و او را گیج کرد .
🍎 سپس با آرنج پایش به شکم او ضربه زد .
🍎 و بدون اینکه مهلتی به او بدهد ،
🍎 پرید و با هر دو پایش ،
🍎 ضربه محکمی به سر کامبیز زد .
🍎 و او را نقش زمین نمود .
🍎 پلیس ، کامبیز و افرادش را دستگیر کرد
🍎 و خانه ها و شرکت های وابسته به او را ،
🍎 توقیف و ثبت نمود .
🍎 محمودی و دوستانش نیز ،
🍎 با ترس وارد خانه شدند .
🍎 و دنبال سمیه می گشتند .
🍎 و همه نگران و ترسان بودند
🍎 که خدایی نکرده بلائی سرش نیاورده باشند .
🍎 سمیه نیز تمام خانه را ،
🍎 به دنبال مرضیه می گشت .
🍎 و در طبقه دوم ،
🍎 سمیه و محمودی به هم رسیدند .
🍎 و همه با هم ، خدا را شکر کردند
🍎 که حال سمیه خوب است .
🍎 سپس با همدیگر ، به دنبال مرضیه ،
🍎 به جستجو پرداختند .
🍎 اما هیچ اثری از او نبود .
🍎 در خانه های دیگر هم نبود .
🍎 خانواده مرضیه ، خیلی نگران او شدند .
🍎 از کامبیز و افرادش نیز ،
🍎 در مورد مرضیه سوال کردند ،
🍎 اما کسی او را نمی شناخت .
🌹 ادامه دارد ... 🌹
📚 نویسنده : حامد طرفی
💟
@ghairat