💞 داستان واقعی گاهی عشق گاهی نفرت 💞 قسمت دهم 🌟 زندگی ما برادرا ، پر از سختی روحی بود 🌟 گاهی از اشتباه کوچک ما در خانه خودمان ، 🌟 صد کیلومتر آنورتر هم ، باخبر می شدند 🌟 با اینکه فضای مجازی نبود 🌟 ولی پدر و مادرمان ، خوبی و بدی های ما را ، 🌟 برای فامیل ، تعریف می کردند . 🌟 گاهی آنقدر این حرفها ، دهان به دهان می شد 🌟 که حتی به گوش فامیل شهرهای دیگر هم می رسید 🌟 و مضحکه عالم می شدیم . 🌟 فضای خانه ما ، خیلی خفه بود 🌟 و هیچ حریم خصوصی نداشتیم 🌟 همه عالم و آدم ، حق داشتند به ما امر و نهی کنند 🌟 و نظر خودشان را به ما تحمیل کنند 🌟 همه ما را مسخره می کردند 🌟 اما کسی از ما حمایت نمی کرد 🌟 بیش از حد کمبود محبت پیدا کردیم 🌟 گاهی برای جلب توجه دیگران ، 🌟 دلقک بازی در می آوردیم 🌟 زیاد حرف می زدیم یا شوخی می کردیم 🌟 یا در عروسی ها می رقصیدیم 🌟 تا شاید یک نفر پیدا شود 🌟 و از ما تعریف کند . 🌟 آنقدر احساس بی ارادگی داشتیم 🌟 که گاهی با اینکه متدین و مسجدی بودیم 🌟 ولی متاسفانه حلال خدا را حرام می کردیم 🌟 و حرام خدا را حلال می کردیم . 🌟 مثلا ، می دانستیم ورق بازی حرام است 🌟 یا آهنگ غنا ، گوش دادن حرام است 🌟 می دانستیم گوش دادن به غنا ، 🌟 آثار خیلی بدی دارد 🌟 و حتی می دانستیم کسی که آهنگ گوش بدهد 🌟 یا خودش یا بچه هایش ، 🌟 به عمل منافی عفت کشیده می شود 🌟 ولی باز هم به خاطر یک کم توجه دیگران ، 🌟 مرتکب عمل زشت ورق بازی و غنا و رقص می شدیم . 🌟 سالها می گذشت و به طرز فجیعی ، 🌟 منافق گونه هم رنگ جماعت می شدیم . 🌟 در مسجد نماز می خواندیم 🌟 و در عروسی ها می رقصیدیم . 🌟 با جماعتی زندگی می کردیم 🌟 که یک روز می گفتند پاسور حرام است 🌟 و بازی نمی کردند 🌟 یک روز دیگر می گفتند حلال است 🌟 و باز هم بازی می کردند 🌟 آدمای اطراف ما ، 🌟 یک روز انقلابی بودند و یک روز ضد انقلاب 🌟 یک روز طرفدار اسلام و روز دیگر منکر اسلام 🌟 یک روز قرآن به سر می گرفتند 🌟 و یک روز قرآن را پاره می کردند 🌟 یک روز موافق حجاب بودند 🌟 و یک روز مخالف حجاب 🌟 یک روز مخالف ماهواره بودند 🌟 و روز دیگر بنا به مصلحتی ، موافق ماهواره شدند 🌟 یک روز مخالف ساز و آواز ، 🌟 یک روز هم موافق و... 🌟 آدمهایی اطراف ما بودند 🌟 که این چنین بیمار بودند 🌟 ما با مردمی بزرگ شدیم 🌟 که از اینکه مخالف آیات و روایات حرفی بزنند ، ترسی ندارند . 🌟 خند ه ها و شوخیها و خوش گذرانی هایشان ، مال غریبه ها بود . 🌟 سرکوفت و نصیحت های بیجا و زندگی سیاهشون ، نصیب ما شده بود . 🌟 اما در این جو پر خفقان و مسموم ، 🌟 من مسلک سکوت پیش گرفتم . 🌟 وتمام عقده ها و کینه ها را ، در دلم دفن کردم . 🍁 ادامه دارد 🍁 💟 @ghairat