💞
داستان واقعی گاهی عشق گاهی نفرت
💞 قسمت ۲۹
🌟 یادتان هست که گفته بودم
🌟 کار من عکاسی و فیلمبرداری بود
🌟 و اینکه چند بار خواستم این کار را ، ترک کنم
🌟 چون پر از گناه و فساد بود
🌟 ولی حرفهای مردم ، نمی گذاشت .
🌟 یادتان هست که گفتم
🌟 عاشق دختر عمویم بودم
🌟 و عشقم به او ، شدیدتر شده بود .
🌟 یادتان هست که گفتم
🌟 هر کاری کردم ، نتوانستم عمویم را ،
🌟 برای ازدواج با دخترش ، راضی کنم .
🌟 و اینکه بعد از مدتی ،
🌟 با یک دختر دیگر ازدواج کردم .
🌟 که به علت یک سری از مشکلات ،
🌟 ناچار شدم برای مدتی ، شهرم را ترک کنم .
🌟 و به مسافرت بروم .
🌟 بلیط گرفتم و با خانمم ، به قم سفر کردم .
🌟 و اما ادامه ماجراهای من ...
🌟 روز آخر ماه شعبان ،
🌟 به سمت قم حرکت کردیم .
🌟 و روز اول ماه مبارک رمضان ،
🌟 نهم مرداد ۱۳۹۰ ، ساعت هفت صبح ،
🌟 ما به قم رسیدیم .
🌟 ته دلم ، دوست داشتم ، در قم خانه بگیرم
🌟 و به شهرم اهواز برنگردم
🌟 دنبال مسافرخانه می گشتیم .
🌟 تا به موسسه ای برخوردیم .
🌟 از آن موسسه ،
🌟 یک سوئیت ، برای ده روز ، تحویل گرفتیم .
🌟 خانمم را ، در خانه گذاشتم
🌟 تا استراحت کند .
🌟 و خودم به حرم حضرت معصومه آمدم .
🌟 و بعد از زیارت و توسل به حضرت معصومه ،
🌟 به ایشون گفتم :
🌸 خانم جان ! عزیز دلم !
🌸 مرا پیش خودتون نگه دارید .
🌸 خواهش می کنم همین جا ، در قم ،
🌸 یک کار برام جور کنید .
🌸 دیگه نمی خوام به اهواز برگردم .
🌸 دیگه نمی خوام
🌸 کار عکاسی و فیلمبردای در اهواز داشته باشم
🌸 دیگه نمی خوام گناه بکنم
🌸 میخوام فقط پیش شما باشم .
🌸 می خوام همین جا ، توی قم بمونم
🌟 بعد از زیارت و نماز ،
🌟 رفتم که دنبال خانه بگردم .
🌟 خانمم با خانم وصال طلب ،
👈 که مدیر سوئیت بودند ، دوست شد .
🌟 خانمم به ایشون گفت :
🌹 که همسرم ، به نیت ماندن در قم آمده
🌹 و الآن دنبال کار و خانه می گرده .
🌟 خانم وصال طلب پرسیدند :
🍂 آقاتون چه کاری بلدند ؟
🌟 خانمم گفت :
🌹 فیلمبرداری ، عکاسی ، میکس ،
🌹 کامپیوتر و...
🌟 خانم وصال طلب ،
🌟 با حاج آقای نبی نژاد ،
🌟 صاحب اصلی موسسه و سوئیت ،
🌟 و مسئول ستاد اقامه نماز حرم ،
🌟 صحبت کردند .
🌟 حاج آقا نیز ، دنبال من فرستادند ؛
🌟 و خواستند تا مرا ببینند .
🌟 بعد از معرفی و مصاحبه ،
🌟 گفتند : فردا خبرت میکنیم .
🍁
ادامه دارد 🍁
💟
@ghairat