💞 داستان واقعی گاهی عشق گاهی نفرت 💞 قسمت ۵۴ 🌟 خانه جدیدی که اجاره کردیم 🌟 برای آقای کریمی بود 🌟 خداییش ، مرد با انصافی بود ، 🌟 راننده ماشین سنگین بود 🌟 خانه ای که از او گرفتیم 🌟 زیرزمین پنجاه متری ، دوبلکس بود 🌟 بسیار جادار ، اما دارای مشکلاتی بود 🌟 از سر بی تجربگی خودم 🌟 و به پیشنهاد خود آقای کریمی ، 🌟 کولر آبی را ، داخل خانه گذاشتیم 🌟 اما چنان رطوبتی در خانه درست کرد 🌟 که اگر یک روز ، در خانه را باز نمی گذاشتیم 🌟 گاهی موجب خفگی می شد 🌟 و گاهی همین رطوبت بالا ، 🌟 پره های کولر را از چرخش باز می داشت 🌟 تا چند ماه این مشکل را داشتیم 🌟 تا اینکه ، برادر خانم و زن و بچه اش ، 🌟 در ماه رمضان ، به خانه ما آمدند . 🌟 داشتیم با کولر ور می رفتیم 🌟 که خانمم پیشنهاد دادند : 🌹 کولر رو بذارید بیرون پشت پنجره ، 🌹 ببینید چطوری میشه 🌟 ما هم اینکار را کردیم 🌟 و خیلی هوای خانه بهتر و خنک تر شد . 🌟 اما مدتی بعد ، 🌟 خانه پر از حشرات سفید و شفاف شده بود 🌟 حشراتی که تاکنون مثل شان ندیده بودم 🌟 به صاحب خانه گفتم 🌟 گفت : 💎 اینا به خاطر اینه که ، 💎 بغل شما زمین خالی هست . 🌟 تا مدتی سم و حشره کش گذاشتم 🌟 تا کم کم رفتند و از شرشان راحت شدیم 🌟 اما مدتی بعد ، 🌟 خانه پر از سوسک آمریکایی شد 🌟 بعضیا هم به آنها ، سوسک کابینتی می گفتند 🌟 و هر کاری کردیم تا از شرشان راحت شویم 🌟 اما نمی رفتند و بیشتر هم می شدند . 🌟 گاهی سم و حشره کش می زدیم 🌟 و گاهی کل خانه را ، 🌟 با آب جوش و سوزان ، می شستیم 🌟 اما مدتی کم می شدند 🌟 ولی دوباره زیادتر می شدند . 🌟 تا اینکه ، سوراخ سمبه ها را گچ زدم 🌟 و خدا را شکر ، خیلی کمتر شدند . 🌟 اما مشکلی بدتر از آن ، برایم پیش آمد . 🍁 ادامه دارد 🍁 💟 @ghairat 🔰 پرش به قسمت اول این داستان 👇 https://eitaa.com/ghairat/4812