#دوستداشتنیهای_خانه
کتابهای کتابخانه را بیرون آوردهام، چندتا هستند، نمیدانم، نشمردهام، اصلا تعدادشان چه اهمیتی دارد، گذشتند روزهای نوجوانی که برای اضافه شدن هر یکعددشان، ذوق میکردم و اسم و رسمشان را ثبت میکردم و برای خودم دفتری داشتم و شماره گذاری که وقتی کسی میخواست، امانت بدهم و اسمش را بنویسم تا کتابهای عزیزتر از جانم نشود که بروند و برنگردند!
کارتن کارتن پر میشود و یکییکی کتابها را بو میکنم و ورق میزنم و با محبت ناز و نوازش میکنم و روی هم میگذارم. چند کیسه پر میشوند که بروند عضو کتابخانهای بشوند در حاشیه شهر و بقیه میمانند: آنهایی که بیشتر دوستشان دارم.
بغلبغل خاطره را روی هم چیدهام، چند کارتن میشوند، نمیدانم، کتابهایی که هنوز مدرسه نمیرفتم و پدر برایم خریده بود، کتابهای دوران کودکیام، نوجوانیام، کتابهایی که دبیرستانی و دانشگاهی بودهام و تکتکشان را با عشق خریدهام. این وسط کتابهایی هم هستند که فقط چون جلدشان قشنگ بوده اما از محتوایشان بیخبر بودهام باز هم خریدهام!
کتابهای استاد مطهری را روی هم میگذارم، کتابهای امام را یکطرف دیگر، کتابهای عزیز آقای چمران، کتابهای آقای صفایی حائری، کتابهای رضا امیرخانی، کتابهای هوشنگ مرادی کرمانی، کتابهای آقامرتضی آوینی، کتابهای نجوم دوستداشتنی، کتابهای آقای جوادی آملی، آقای ابراهیمی دینانی و همه مجموعههایی که با دقت و وسواس و علاقه خریدهام و با خیلیهایشان خاطره ساختهام و از همه آنها آموختهام.
رمانهای رنگارنگی که از نوجوانی خودم تا نوجوانی دخترها، صف کشیدهاند میان قفسههای کتابخانه، و کتابهای کودکانه: این خوشمزههای دوستداشتنی که از خواندنشان سیر نمیشوم. یکی یکی لمسشان میکنم، از کتابهای مینینی تا حسنی و قصههای من و بابام و همهی دوستداشتنیهای دیگر و به خودم میگویم باید دوباره این همه را بخوانم!
ساعتها میان کتابها غوطه میخورم و نفس میکشم و کارتنها یکییکی پر میشوند. این حکایت همهی اسبابکشیهای ما بوده است. بار سنگینی که صدای کارگران حمل و نقل را درمیآورد و هربار گلایه میکنند که اینها چرا تمام نمیشوند.
و من بیش از همهی وسایل خانه همین قفسهها را دوست دارم...🌱
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann