مستعمره شدن کشور اسلامى به وسیله بیگانگان از اسلام خواهد بود.
سپس امام(علیه السلام) به نتیجه این گونه ارفاق ها در حق رعیت پرداخته مى فرماید: «بسیار مى شود در آینده براى تو گرفتارى هایى پیش مى آید که اگر در دفع آنها بر این رعایا تکیه کنى با طیب خاطر آن را پذیرا مى شوند (و در حل مشکل به تو یارى مى دهند)»; (فَرُبَّمَا حَدَثَ مِنَ الاُْمُورِ مَا إِذَا عَوَّلْتَ فِیهِ عَلَیْهِمْ مِنْ بَعْدُ احْتَمَلُوهُ طَیِّبَةً أَنْفُسُهُمْ بِهِ).
بدیهى است محبّت، ایجاد محبّت مى کند و کمک به افراد وجدان آنها را بیدار مى سازد و خود را مدیون محبّت کننده مى بینند، بنابراین هرگاه مشکلى براى محبّت کننده پیش آید آنها با رضایت خاطر به کمک مى شتابند و این بهترین سرمایه زمامداران براى اداره کشور و بقاى حکومت است.
آن گاه امام در جمله اى کوتاه و پر معنا مى فرماید: «زیرا عمران و آبادى، هر چه بر آن نِهى تحمل مى کند»; (فَإِنَّ الْعُمْرَانَ مُحْتَمِلٌ مَا حَمَّلْتَهُ).
اشاره به اینکه اساس کار و آنچه حرف اوّل را مى زند عمران و آبادى است; اگر زمین هاى کشاورزى و سایر منابع درآمد مردمِ یک کشور آباد گردد و بنیه اقتصادى همه قوى شود هر مشکلى پیش آید قابل حل است.
آن گاه امام در پایان این سخن به نکته دیگرى که عامل اصلى ویرانى کشورهاست اشاره کرده مى فرماید: «ویرانى زمین تنها به علت فقر صاحبان آن حاصل مى شود و فقر آنها تنها به سبب توجّه زمامداران به جمع مال و زراندوزى و بدگمانى به بقاى حکومتشان و کم عبرت گرفتن (از سرنوشت زمامدارانِ پیشین) خواهد بود»; (وَإِنَّمَا یُؤْتَى خَرَابُ الاَْرْضِ مِنْ إِعْوَازِ(۱۰) أَهْلِهَا، وَإِنَّمَا یُعْوِزُ أَهْلُهَا لاِِشْرَافِ أَنْفُسِ الْوُلاَةِ عَلَى الْجَمْعِ، وَسُوءِ ظَنِّهِمْ بِالْبَقَاءِ، وَقِلَّةِ انْتِفَاعِهِمْ بِالْعِبَرِ).
مسائل اجتماعى و حوادثى که در کشورها مى گذرد همواره علت و معلول یکدیگرند; هنگامى که زمامداران بر اثر بى کفایتى یا ظلم بر مردم از آینده خود ناامید شوند و از تجارب پیشینیان در زمینه زمامدارىِ صحیح بهره نگیرند دستپاچه مى شوند و به جمع مال مى پردازند; گاه آن را در نقاط دور و نزدیک پنهان مى سازند و گاه به بستگان خود منتقل مى کنند و گاه به کشورهاى خارج اگر محل مورد اطمینانى داشته باشند انتقال مى دهند و همین امر باعث ویرانى زمین ها و منابع اقتصادى و فقر عمومى مى شود و ارکان حکومت را متزلزل مى سازد.
تجربه نشان داده است که این گونه افراد کمتر مى توانند از اموالى که گرد آورده اند بهره بگیرند.
نمونه هاى آن را حتى در عصر خود درباره شاهان گذشته دیده و شنیده ایم.
این نکته نیز شایان توجّه است که بسیارى از برنامه هاى عمرانى زمان مى طلبد و هرگاه زمامداران امید به بقاى خود نداشته باشند زیر بار چنین برنامه هایى نمى روند و طبعاً برنامه هاى عمرانى تعطیل مى شود و فقر دامان توده هاى مردم را مى گیرد.
نیز اگر زمامداران دفتر تاریخ را دربرابر خود بگشایند و هر روز صفحه اى از آن را بنگرند به زودى به اشتباهات خویش پى مى برند; ولى غرور یا غفلت مانع از این کار مى شود.
شگفت اینکه بعضى از شارحان نهج البلاغه احتمال داده اند جمله (وَسُوءِ ظَنِّهِمْ بِالْبَقَاءِ) به این معناست که آنها مرگ را فرموش مى کنند و گمان مى کنند سالیان دراز زنده اند در حالى که این عبارت هرگز تاب چنین تفسیرى را ندارد، زیرا سوء ظن را در واقع به معناى حسن ظن تفسیر کرده اند
پاورقی :
۱. رجوع شود به وسائل الشيعة، ج ۱۳، ص ۲۱۴، باب ۱۵ و ۱۸ از ابواب «احکام المزارعة».
۲. «عِلّة» در اصل به معناى بيمارى است و در اينجا به معناى آفاتى است که به گياهان و درختان مى رسد.
۳. «بالّة» به معناى تر کننده از ريشه «بلّ» بر وزن «حل» به معناى مرطوب شدن گرفته شده و «بالّة» در اينجا اشاره به باران و رطوبت هاى زمينى است که گياهان را پرورش مى دهد.
۴. «اِحالَة» در اصل به معناى تغيير يافتن است و در اينجا که اضافه به ارض (زمين) شده است اشاره به دگرگونى زمين بر اثر آب گرفتگى است که موجب گنديدن بذر گياه و ثمر ندادن مى شود.
۵. «إغْتَمَر» از ريشه «اِغتمار» به معناى آب گرفتگى است.
۶. «أجْحَفَ» از ريشه «اجحاف» در اصل به معناى کندن پوست چيزى است. سپس به معناى به مشقت انداختن و بى اثر ساختن و خراب کردن آمده است.
۷. «تَبَجُّحْ» به معناى مسرور شدن از ريشه «بَجْح» بر وزن «مدح» به معناى فرح و شادى گرفته شده است.
۸. تحف العقول، ص ۹۲.
۹. «إجْمام» به معناى صراحت بخشيدن از ريشه «جموم» که به معناى اجتماع کردن است گرفته شده و از آنجا که انسان به هنگام استراحت خاطرى جمع دارد اين واژه به آن اطلاق شده است.
۱۰. «إعْواز» به معناى کمبود و فقر است.