امروز با توجّه به گستردگى رسانه ها، معمولاً با مصاحبه یا دادن بیانیه در این گونه موارد اقدام مى کنند; ولى آنها که عذر موجهى ندارند به زودى رسوا مى شوند و پایه هاى قدرتشان به لرزه در مى آید.
این نکته نیز قابل توجّه است که امام(علیه السلام) براى افشاگرى در موارد سوء ظن رعیت دو فایده مهم ذکر فرمود: اوّل: رفع سوء ظن مردم از طریق بیان واقعیت ها و شرح امکانات و تنگناها.
دوم: ریاضت نفس والى و زمامدار، زیرا او با این عمل، گویى خود را در اختیار مردم گذارده و از اوج قدرت فرود آمده و همچون یک دوست و برادر، با آنها متواضعانه سخن مى گوید و این تواضع مایه ریاضت نفس و پرورش روح و اخلاق زمامدار است.
پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نیز بارها اقدام بر این کار کرده و اسوه عملى براى این دستور بود.
از جمله: ۱.
به هنگام تقسیم غنائم فراوان جنگ حنین، هنگامى که براى رؤساى تازه مسلمان قریش مانند ابوسفیان و بعضى دیگر یکصد شتر سهمیه قرار داد و سهم مهاجران و انصار پیشین را بسیار کم و در حدود چهار شتر مقرر فرمود، گروهى از آنها سخت ناراحت شدند و بعضى پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) را متهم به عدم رعایت عدالت در تقسیم غنیمت نمودند.
در اینجا پیغمبر خدا عذر خود را آشکارا بیان کرد و به آنها گفت: من با این کار محبّت این افراد را نسبت به اسلام جلب کردم تا مسلمان شوند ولى شما را به اسلامتان (که در وجودتان ریشه دار است واگذاردم) آیا دوست ندارید گروهى شتر و گوسفند ببرند ولى شما محبّت و ایمان به رسول الله را با خود ببرید؟(۱۵) ۲.نمونه دیگر جریانى است که در صلح حدیبیه اتفاق افتاد.
پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)در این صلح که با مشرکان مکه برقرار کرد اوّلاً حاضر شد بدون انجام اعمال عمره ـ با اینکه خود و یارانش احرام بسته بودند ـ به مدینه باز گردد و ثانیاً شرط هایى را که به نفع قریش در این صلح نامه آمده بود بپذیرد که این مسأله بر یارانش سنگین بود.
از جمله کسانى که زبان به اعتراض گشودند عمر بود.
در روایتى آمده که او گفت: «ما شَکَکْتُ فِى الإسْلامِ قَطُّ کَشَکّی یَوْمَ حُدَیْبِیَّةَ; هیچ گاه در اسلام شکى مانند شک روز حدیبیه نکردم» خدمت پیغمبر آمده عرض کرد: آیا ما مسلمان نیستیم؟ فرمود: هستید.
عرض کرد: آیا آنها مشرک نیستند؟ فرمود: هستند.
عرض کرد: پس چرا ما این همه خفت و خوارى را در دین خود بپذیریم؟ پیامبر یاران خود را مخاطب قرار داد و فرمود: این از ناحیه من نبود; خدا چنین دستور صلحى را به من داده و احدى نمى تواند امر پروردگار را مخالفت کند و بدانید خدا مرا ضایع نخواهد کرد.
(و پیروزى ها در پیش است).(۱۶) ۳.
در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که مى فرمود: چیزى «از مواد غذایى» خدمت پیغمبر آوردند تا (بر اهل صفه) تقسیم کند; ولى به اندازه اى نبود که به همه برسد، از این رو تنها به جمعى از آنها داد و چون ممکن بود دیگران قلباً ناراحت شوند و معترض باشند، پیامبر در برابر آنها آمد و فرمود: اى اهل صفه مقدار کمى براى ما آورده بودند; من دیدم به همه نمى رسد.
آن را به افرادى که نیاز بیشترى داشتند دادم (و در آینده جبران خواهد شد).(۱۷)
پاورقی :
۱. «بِطانَة» به معناى لباس زيرين در مقابل «ظهارة» که به لباس رويين گفته مى شود، نيز به افرادى که محرم اسرار هستند «بطانة» گفته مى شود و منظور امام از اين واژه معناى اخير است.
۲. «استئثار» به معناى چيزى را به خود اختصاص دادن از ريشه «أثر» در اصل به معناى علامتى بر چيزى گذاردن گرفته شده و از آنجا که وقتى انسان چيزى را به خود اختصاص مى دهد گويى اثرى بر آن مى گذارد اين ماده در آن معنا به کار رفته است.
۳. «تَطاول» به معناى برترى جويى از ريشه «طول» به معناى مرتفع شدن گرفته شده است.
۴. «احْسِم» صيغه امر از ريشه «حسم» بر وزن «وصل» به معناى قطع کردن گرفته شده.
۵. «لاتقطعنّ» از ريشه «قطع» به معناى جدا کردن گرفته شده و اين واژه هنگامى که به باب افعال مى رود به معناى تخصيص دادن چيزى به کسى مثلاً زمينى را در اختيار کسى قرار دادن مى باشد.
۶. «حامّة» به معناى نزديکان و خاصان و خويشاوندان است از ريشه «حمّ» به معناى گرم کردن گرفته شده به مناسبت اينکه علاقه و دوستى آنها گرم و داغ است. به همين دليل دوست صميمى را «حميم» مى گويند.
۷. «مهنأ» به معناى چيز مرغوب و گواراست.
۸. کافى، ج ۴، ص ۵۸، ح ۱.
۹. «مَغَبَّة» به معناى عاقبت و نتيجه چيزى است.
۱۰. تهذيب الأحکام، ج ۶، ص ۲۲۷، ح ۷.
۱۱. «حَيْف» به معناى ظلم و ستم و بى انصافى است و از آنجا که وقتى چيزى بهوسيله ظلم و ستم از دست برود انسان افسوس مى خورد، اين واژه امروز به معناى افسوس خوردن به کار مى رود.