اِكسیر محبت
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
شعرای فارسی زبان عشق را «اكسیر» نامیده اند.
كیمیاگران معتقد بودند كه در عالم ماده ای وجود دارد به نام «اكسیر» [1] یا «كیمیا» كه می تواند ماده ای را به ماده ی دیگری تبدیل كند؛ قرنها به دنبال آن می گشتند.
شعرا این اصطلاح را استخدام كردند و گفتند آن اكسیر واقعی كه نیرویِ تبدیل دارد،
#عشق و
#محبت است؛ زیرا عشق است كه می تواند قلب ماهیت كند.
عشق مطلقاً اكسیر است و خاصیت كیمیا دارد، یعنی فلزی را به فلز دیگر تبدیل می كند.
مردم هم فلزات مختلفی هستند:
«اَلّناسُ مَعادِنُ كَمَعادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ » .
عشق است كه دل را دل می كند و اگر عشق نباشد دل نیست، آب و گل است.
هر آن دل را كه سوزی نیست دل نیست
دل افسرده غیر از مشت گل نیست
الهی! سینه ای ده آتش افروز
در آن سینه دلی و آن دل همه سوز [2]
از جمله آثار عشق، نیرو و قدرت است. محبت نیروآفرین است، جَبان را شجاع می كند.
یك مرغ 🐔 خانگی تا زمانی كه تنهاست بالهایش را روی پشت خود جمع می كند، آرام می خرامد، هی گردن می كشد كرمكی 🪱 پیدا كند تا از آن استفاده نماید، از مختصر صدایی فرار می كند، در مقابل كودكی ضعیف از خود مقاومت نشان نمی دهد؛ اما همین مرغ وقتی جوجه 🐥🐣 دار شد، عشق و محبت در كانون هستی اش خانه كرد، وضعش دگرگون می گردد، بالهای بر پشت جمع شده را به علامت آمادگی برای دفاع پایین می اندازد، حالت جنگی به خود می گیرد، حتی آهنگ فریادش قویتر و شجاعانه تر می گردد. قبلاً به احتمال خطری فرار می كرد؛ اما اكنون به احتمال خطری حمله می كند، دلیرانه یورش می برد.
این محبت و عشق است كه مرغ ترسو را به صورت حیوانی دلیر جلوه گر می سازد.
عشق و محبت، سنگین و تنبل را چالاك و زرنگ می كند و حتی از كودن، تیزهوش می سازد.
پسر و دختری كه هیچ كدام آنها در زمان تجردشان در هیچ چیزی نمی اندیشیدند مگر در آنچه مستقیماً به شخص خودشان ارتباط داشت، همینكه به هم دل بستند و كانون خانوادگی تشكیل دادند برای اولین بار خود را به سرنوشت موجودی دیگر علاقه مند می بینند، شعاع خواسته هاشان وسیعتر می شود، و چون صاحب فرزند شدند بكلی روحشان عوض می شود.
آن پسرك تنبل و سنگین اكنون چالاك و پرتحرك شده است و آن دختركی كه به زور هم از رختخواب برنمی خاست اكنون تا صدای كودك گهواره نشین اش را می شنود، همچون برق می جهد.
كدام نیروست كه لَختی و رخوت را بُرد و جوان را اینچنین حساس ساخت؟ آن، جز عشق و محبت نیست.
عشق است كه از بخیل، بخشنده و از كم طاقت و ناشكیبا متحمل و شكیبا می سازد.
اثر عشق است كه مرغ خودخواه را كه فقط به فكر خود بود [كه ] دانه ای جمع كند و خود را محافظت كند، به صورت موجودی سخی درمی آورد كه چون دانه ای پیدا كرد جوجه ها را آواز دهد، یا یك مادر را كه تا دیروز دختری لوس و بخور و بخواب و زودرنج و كم طاقت بود با قدرت شگرفی در مقابل گرسنگی و بی خوابی و ژولیدگی اندام، صبور و متحمل می سازد، تاب تحمل زحمات مادری به او می دهد.
تولید رقّت و رفع غلظت و خشونت از روح، و به عبارت دیگر تلطیف عواطف و همچنین توحّد و تأحّد و تمركز و از بین بردن تشتّت و تفرّق نیروها و در نتیجه قدرت حاصل از تجمع، همه از آثار عشق و محبت است.
در زبان شعر و ادب، در باب اثر عشق بیشتر به یك اثر برمی خوریم و آن الهام بخشی و فیاضیّت عشق است.
بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش [3]
فیض گل گرچه به حسب ظاهر لفظ، یك امر خارج از وجود بلبل 🦋 است ولی در حقیقت چیزی جز نیروی خود عشق نیست.
تو مپندار كه مجنون سر خود مجنون شد
از سمك تا به سماكش كشش لیلی برد [4]
عشق، قوای خفته را بیدار و نیروهای بسته و مهارشده را آزاد می كند نظیر شكافتن اتمها و آزاد شدن نیروهای اتمی.
الهام بخش است و قهرمان ساز. چه بسیار شاعران و فیلسوفان و هنرمندان كه مخلوق یك عشق و محبت نیرومندند.
عشق، نفس را تكمیل و استعدادات حیرت انگیز باطنی را ظاهر می سازد.
از نظر قوای ادراكی، الهام بخش و از نظر قوای احساسی، اراده و همت را تقویت می كند، و آنگاه كه در جهت عِلوی متصاعد شود كرامت و خارق عادت به وجود می آورد.
روح را از مزیجها و خلطها پاك می كند و به عبارت دیگر عشق تصفیه گر است.
صفات رذیله ی ناشی از خودخواهی و یا سردی و بی حرارتی را از قبیل بُخل، امساك، جُبن، تنبلی، تكبر و عُجب، از میان می برد. حِقدها و كینه ها را زایل می كند و از بین
برمی داردگو اینكه محرومیت و ناكامی در عشق ممكن است به نوبه ی خود تولید عقده و كینه ها كند.
از محبت تلخها شیرین شود
از محبت مِسها زرّین شود [5]