شرح و تفسیر داستان حدیده محماة امام(علیه السلام) در بخش گذشته بحثى کلى درباره پرهیز از ظلم و ستم داشت که نهایت بیزارى او را از ظلم و ستم نشان مى داد. در تعقیب در این بخش انگشت روى دو مصداق روشن به عنوان دو شاهد صادق و دو تابلوى آشکار مى گذارد. نخست داستان عقیل و حدیده محمات (آهن داغ) را بیان مى کند و نمونه اى از عدل و داد خود را که شاید در تاریخ جهان نظیر نداشته باشد، شرح مى دهد و مى فرماید: «به خدا سوگند (برادرم) عقیل را دیدم که فقیر شده بود و از من درخواست کرد یک صاع (حدود سه کیلو) از گندم بیت المال شما را به او ببخشم»; (وَ اللّهِ لَقَدْ رَأَیْتُ عَقِیلاً وَ قَدْ أَمْلَقَ(۱) حَتَّى اسْتَمَاحَنِی(۲) مِنْ بُرِّکُمْ(۳) صَاعاً(۴)). ظاهراً منظور عقیل یک «صاع» به عنوان سهمیه منظم هر روزه بوده که این ماده غذایى او به طور کامل تأمین شود وگرنه اگر تنها یک صاع براى یک روز بوده نه مشکل عقیل را حل مى کرده و نه ارزش این را داشته که از راه دور خدمت برادرش براى این کار برسد. این نکته نیز قابل توجّه است که عقیل تنها این یک درخواست را نداشت درخواست اداى دین سنگین نیز داشت که امام تنها به درخواست اوّل او اشاره فرمود. سپس مى افزاید: «کودکانش را دیدم که بر اثر فقر موهایشان پریشان و رنگ صورتشان دگرگون شده بود گویى صورتشان را با نیل به رنگ تیره درآورده بودند»; (وَ رَأَیْتُ صِبْیَانَهُ شُعْثَ(۵) الشُّعُورِ، غُبْرَ(۶) الاَْلْوَانِ مِنْ فَقْرِهِمْ، کَأَنَّما سُوِّدَتْ وُجُوهُهُمْ بِالْعِظْلِمِ(۷)). سپس مى افزاید: «عقیل مکرر به من مراجعه و سخنش را چند بار تکرار نمود، من خاموش بودم و به سخنانش گوش فرا مى دادم، گمان کرد من دینم را به او مى فروشم و به دلخواه او گام بر مى دارم و از راه و رسم خویش جدا مى شوم»; (وَ عَاوَدَنِی مُؤَکِّداً، وَ کَرَّرَ عَلَیَّ الْقَوْلَ مُرَدِّداً، فَأَصْغَیْتُ(۸) إِلَیْهِ سَمْعِی، فَظَنَّ أَنِّی أَبِیعُهُ دِینِی، وَأَتَّبِعُ قِیَادَهُ مُفَارِقاً طَرِیقَتِی). امام(علیه السلام) در این قسمت همه عواملى را که در نظر اهل دنیا ایجاب مى کند تبعیض درباره برادرش روا دارد، شرح داده است. از یکسو تقاضاى چیز زیادى نداشت. از سوى دوم فرزندانش پریشان حال و فقیر بودند. از سوى سوم مکرر بر مکرّر تقاضاى خود را بیان مى کرد. ولى با این همه باید امام میان برادرش و سایر نیازمندان امت تفاوتى قائل شود و امکانات بیت المال را که متعلق به همه مسلمین است، بیشتر در اختیار برادرش بگذارد و براى او امتیاز خاصّى نسبت به دیگران قائل شود. به یقین این کار با عدالت اسلامى و روح بلند امام(علیه السلام) سازگار نبود، لذا براى اینکه عقیل دست از تکرار بردارد و به حق خود از بیت المال قانع گردد، امام(علیه السلام)تدبیرى اندیشید که عملا به او ثابت کند پایان ظلم و ستم به کجا مى انجامد، لذا در ادامه سخن مى فرماید: «من قطعه آهنى را براى او در آتش داغ کردم. سپس آن را به بدنش نزدیک ساختم تا با آن آهن سوزان عبرت گیرد (و از آتش آخرت که با آن قابل مقایسه نیست بپرهیزد)»; (فَأَحْمَیْتُ لَهُ حَدِیدَةً، ثُمَّ أَدْنَیْتُهَا مِنْ جِسْمِهِ لِیَعْتَبِرَ بِهَا). عقیل که ظاهراً در آن زمان نابینا بود دست خود را پیش برد به گمان اینکه درهم و دینارى در کار است; ولى نمى دانست چه چیز در انتظار اوست، همین که حرارت آهن داغ که مجاور او بود به دستش نزدیک شد: «ناگهان ناله اى همچون بیمارى که از شدت درد به خود مى پیچد و مى نالد سر داد و نزدیک بود از حرارت آن بسوزد»; (فَضَجَّ ضَجِیجَ ذِی دَنَف(۹) مِنْ أَلَمِهَا، وَ کادَ أَنْ یَحْتَرِقَ مِنْ مِیْسَمِهَا(۱۰)). سپس امام(علیه السلام) در ادامه مى افزاید: «به او گفتم: اى عقیل! عزاداران همچون مادران فرزند مرده، به عزاى تو بنشینند و گریه سر دهند. آیا از قطعه آهنى که انسانى آن را به صورت بازیچه داغ کرده، ناله مى کنى; امّا مرا به سوى آتشى مى کشانى که خداوند جبّار آن را با شعله خشم و غضبش برافروخته است. تو از این رنج مختصر مى نالى، من از آن شعله هاى سوزان ننالم؟!»; (فَقُلْتُ لَهُ: ثَکِلَتْکَ الثَّوَاکِلُ(۱۱)، یَا عَقِیلُ! أَتَئِنُّ مِنْ حَدِیدَة أَحْمَاهَا إِنْسَانُهَا(۱۲) لِلَعِبِهِ، وَ تَجُرُّنِی إِلَى نَار سَجَرَهَا(۱۳) جَبَّارُهَا لِغَضَبِهِ! أتَئِنُّ(۱۴) مِنَ الاَْذَى وَ لاَ أَئِنُّ مِنْ لَظىً؟!(۱۵)). تعبیر به «ثَکِلَتْکَ الثَّوَاکِلُ» شبیه چیزى است که ما در فارسى هنگامى که کسى کار زشتى انجام مى دهد و مى خواهیم شدیداً او را نهى کنیم، مى گوییم خدا مرگت دهد چرا این کار را مى کنى یا اینکه مى گوییم مادرت به عزایت بنشیند چرا چنین کردى؟ توجّه داشته باشید که «ثواکل» جمع «ثاکلة» به معناى زن فرزند مرده است، هر چند گاهى به هر زن عزادار نیز اطلاق مى شود.