مسائل مشكوك
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
اما مسائلی كه عرض كردیم مشكوك است.
در اینجا قضایای مشكوك زیاد است.
اینجاست كه علما و اهل تاریخ، اجتهادشان اختلاف پیدا كرده.
اصلا این مسأله ی ولایتعهد چه بود؟
🤔 چطور شد كه مأمون حاضر شد حضرت رضا علیهالسلام را از مدینه بخواهد برای ولایتعهد، و خلافت را به او تفویض كند؛
از خاندان عباسی بیرون ببرد و تحویل خاندان علوی بدهد؟
آیا این ابتكار از خودش بود یا از فضل بن سهل ذو الریاستین سرخسی و او بر مأمون تحمیل كرده بود از باب اینكه وزیر بسیار مقتدری بود و لشكریان مأمون كه اكثریت قریب به اتفاقشان ایرانی بودند تحت نظر این وزیر بودند و او هر نظری كه داشت می توانست تحمیل كند.
حال او چرا این كار را كرد؟ چ
بعضی- كه البته این احتمال خیلی ضعیف است گو اینكه افرادی مثل «جرجی زیدان» و حتی «ادوارد براون» قبول كرده اند- می گویند: اصلاً فضل بن سهل شیعه بوده [و در این موضوع ] حُسن نیت داشت و می خواست واقعاً خلافت را [به خاندان علوی ] منتقل كند.
اگر این فرض صحیح باشد باید حضرت رضا علیهالسلام با فضل بن سهل همكاری كند، به جهت اینكه وسیله كاملا آماده شده است كه خلافت به علویین منتقل شود؛ و حتی نباید بگوید من قبول نمی كنم تا تهدید به قتلش كنند و بعد هم كه قبول كرد بگوید باید جنبه ی تشریفاتی داشته باشد، من در كارها مداخله نمی كنم؛ بلكه باید جداً قبول كند، در كارها هم مداخله نماید و مأمون را عملا از خلافت خلع ید كند.
البته اینجا یك اشكال هست و آن این كه اگر فرض هم كنیم كه با همكاری حضرت رضا علیهالسلام و فضل بن سهل می شد مأمون را از خلافت خلع كرد، چنین نبود كه دیگر اوضاع خلافت روبه راه باشد، چون خراسان جزئی از مملكت اسلامی بود، همین قدر كه به مرز ری می رسیدیم، از آنجا به آن طرف، یعنی قسمت عراق كه قبلا دار الخلافه بود، و نیز حجاز و یمن و مصر و سوریه وضع دیگری داشت؛ آنها كه تابع تمایلات مردم ایران و مردم خراسان نبودند و بلكه تمایلاتی بر ضد اینها داشتند؛ یعنی اگر فرض هم می كردیم كه این قضیه به همین شكل بود و عملی می شد، حضرت رضا علیهالسلام در خراسان خلیفه بود، بغداد در مقابلش محكم می ایستاد؛ همچنانكه تا خبر ولایتعهد حضرت رضا علیهالسلام به بغداد رسید و بنی العباس در بغداد فهمیدند كه مأمون چنین كاری كرده است فوراً نماینده ی مأمون را معزول كردند و با یكی از بنی العباس به نام ابراهیم بن شكله- با اینكه صلاحیتی هم نداشت- بیعت كردند و اعلام طغیان نمودند؛ گفتند ما هرگز زیر بار علویین نمی رویم، اجداد ما صد سال است كه زحمت كشیده اند، جان كنده اند، حالا یك دفعه خلافت را تحویل علویین بدهیم؟! بغداد قیام می كرد و به دنبال آن خیلی جاهای دیگر نیز قیام می كردند.
ولی این یك فرض است و تازه اصل فرض درست نیست، یعنی این حرف قابل قبول نیست كه فضل بن سهل ذو الریاستین شیعی بود و روی اخلاص و ارادت به حضرت رضا علیهالسلام چنین كاری كرد.
اولا اینكه ابتكار از او باشد محل تردید است.
ثانیاً: به فرض اینكه ابتكار از او باشد، اینكه او احساسات شیعی داشته باشد سخت محل تردید است.
آنچه احتمال بیشتر قضیه است این است كه فضل بن سهل كه تازه مسلمان شده بود می خواست به این وسیله ایران را برگرداند به ایران قبل از اسلام [1]، فكر كرد الآن ایرانیها قبول نمی كنند چون واقعاً مسلمان و معتقد به اسلام هستند و همین قدر كه اسم مبارزه ی با اسلام در میان بیاید با او مخالفت می كنند.
💭 با خود اندیشید كه كلك خلیفه ی عباسی را به دست مردی كه خود او وجهه ای دارد بكَند، حضرت رضا علیهالسلام را عجالتاً بیاورد روی كار و بعد ایشان را از خارج دچار دشواریهای مخالفت بنی العباس كند، و از داخل هم خودش زمینه را فراهم نماید برای برگرداندن ایران به دوره ی قبل از اسلام و دوره زردشتیگری.
اگر این فرض درست باشد، در اینجا وظیفه ی حضرت رضا علیهالسلام همكاری با مأمون است برای قلع و قمع كردن خطر بزرگتر؛ یعنی خطر فضل بن سهل برای اسلام صد درجه بالاتر از خطر مأمون است برای اسلام؛ زیرا بالاخره مأمون هرچه هست یك خلیفه ی مسلمان است.
یك مطلب دیگر را هم باید عرض كنم و آن این است كه ما نباید اینجور فكر كنیم كه همه ی خلفایی كه با ائمه مخالف بودند یا آنها را شهید كردند در یك عرض هستند، بنابراین چه فرقی میان یزید بن معاویه و مأمون است؟ تفاوت از زمین تا آسمان است.
مأمون در طبقه ی خودش یعنی در طبقه ی خلفا و سلاطین، هم از جنبه ی علمی و هم از جنبه های دیگر یعنی حسن سیاست، عدالت نسبی و ظلم نسبی، و از نظر حسن اداره و مفید بودن به حال مردم، از بهترین خلفا و سلاطین است. مردی بود بسیار روشنفكر.