#نمیتوانم_مادرم_را_تحمل_کنم
مردی مادری پیر داشت و همیشه از دست او می نالید و مادرش به دلیل کهولت سن در بینایــی و شنوایی و راه رفتن ضعف داشت
مرد که از زندگی کردن با
#مـادر خسته شده بود به نزد حکیمی رفت و از او خواسـت تا راه چاره ای به او نشان دهد
حکیم به او گفت ، مادرت هست و مراقبت از آن
#وظیفــه توســت او تـو را بــزرگ کرده و از تــو مراقبت کرده الان وظیفه توست که ازاو مراقبت کنی
مرد گفت ده ها برابر زحمتی که برای بزرگ کردن من کشیــده برای
#نگهــداری او کشیـده ام هیـچ منتـی برای بزرگ کردن من نـدارد که هرچه کرده بیشتـر از ان برایش کرده ام و دیگـر نمیتوانم او را تحمل کنم مگر برای او پرستاری بگیرم
حکیــم که ایــن حــرف ها را از او شنـیــد بـه او گفــت ، تفاوتـی مهــم بیـن
#مراقبـت کـردن تــو و مراقبت کردن مادرت است
و آن اینست که مادرت تو را برای ادامه
#زندگی بزرگ و مراقبت کرد و تو از او مراقبت میکنی به امید روزی که بمیـرد پس تا عمــر داری هــرکاری برایش کنی نمیتوانی
#زحمات او را جبران کنی
انتشار مطالب نکته های ناب فقط با لینک کانال جایز هست.
#پیشنهـاد_عضویتــ ⇩
@noktehayenabekotah
━━━━━━━━━━━