اگر میخوای همونی بشی که خدا میخواد و اخلاقت شبیه یه مومن واقعی بشه، حتما اینو بخون🧡🌱 در قالب داستانه اما پُر از نکته‌های طلایی برای خالص شدن و عاقبت‌بخیری! قسمت دوم | چرا ابراهيم هادی؟ هيجان زده از خواب پريدم! ساعت سه بامداد روزِ بيستم مرداد 1386 مطابق با بيست و هفتم رجب و مبعث حضرت رسول اكرم 9 بود. اين خواب رويای صادقه‌ای بود که لرزه بر اندامم انداخت! كاغذی برداشتم و به سرعت آنچه را ديده و شنيده بودم نوشتم.. ديگر خواب به چشمانم نمی‌آمد. در ذهن، خاطراتی كه از ابراهيم هادی شنيده بودم مرور كردم.. فراموش نمی‌كنم؛ آخرين شبِ ماه رمضان سال 1373 در مسجدالشهداء بودم، به همراه بچه‌های قديمیِ جنگ، به منزل شهيد ابراهيم هادی رفتيم.. مراسم بخاطر فوت مادر اين شهيد بود. منزلشان پشتِ مسجد، داخل كوچه شهيد موافق قرار داشت. حاج حسين الله‌كرم در مورد شهيد هادی شروع به صحبت كرد.. خاطرات ايشان عجيب بود! من تا آن زمان از هيچكس شبيه آن را نشنيده بودم. آن شب لطف خدا شامل حالِ من شد. من كه جنگ را نديده بودم، من كه در زمان شهادت ايشان فقط هفت سال داشتم، اما خدا خواست در آن جلسه حضور داشته باشم تا يكی از بندگان خالصش را بشناسم.. اين صحبت‌ها سال‌ها ذهنِ مرا به خود مشغول كرد. باورم نميشد، يک رزمنده اينقدر حماسه آفريده و تا اين اندازه گمنام باشد! عجيب‌تر آن كه خودش از خدا خواسته بود که گمنام بماند و با گذشت سال‌‌ها، هنوز هم پيكرش پيدا نشده و مطلبی هم از او نقل نگرديده! من در همه كلاس‌های درس و برای همه بچه‌ها از او می‌گفتم.. هنوز تا اذان صبح فرصت باقی است؛ خواب از چشمانم پريده.. خيلی دوست دارم بدانم چرا شیخ زاهد، ابراهيم را الگوی اخلاقِ عملی معرفی كرده؟ 🔸ادامه دارد... @gharebtoos