همام از یارانش بود؛
عاشق خدا بود،
و روحی شعله ور از معنویت داشت.
با اصرار و ابرام از مولا خواست
تا سیمای کاملی،
از پارسایان ترسیم کند....
امیرمومنان؛ از طرفی
نمیخواهد جواب ناامید کنندهای بدهد؛
و از طرفی هم میترسد،
که همام توان شنیدن نداشته باشد!!
چند جملهی کوتاه فرمود
و کار را تمام کرد..
همام راضی نشد؛
بلکه مشتاق تر هم میشد،
بیشتر اصرار میکرد
و علی را قسم میداد،
که باز هم برایش بگوید.
مولا حدود ۱۰۵ صفت
در این ترسیم گنجاند..
همام متلاطم تر میشد
و ضربانش بالا رفته بود.
ناگهان فریاد هولناکی
جمع را متوجه خودش کرد!
بر بالین همام رسیدند؛
بله، همام جان داده بود!
علیعلیهالسلام فرمود:
من از همین میترسیدم. عجب!
مواعظ بلیغ با دلهای مستعد چه میکند؟!
این بود عکس العملِ
معاصران فهمیدهی علی
در برابر سخنانش...
[سیریدرنهجالبلاغه/ص۲۷]