🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹
🌹 فرهاد هر سال باید برای روایتگری مناطق جنگی میرفت. حتی بعد از ازدواج هم این کار را ترک نکرد و به همراه خانواده به مناطق عملیاتی جنوب کشور میرفت.
[سال ۹۲] چند ماه گرفتار بیماری بچه بود و مرتب در بیمارستان رفت و آمد میکرد. نزدیک عید خبردار شدیم که خانواده را با ماشین خودش که یک پراید داغان بود برده مناطق جنوب.
😧 اصلاً برای ما قابل فهم نبود چطور با وجود بیماری بچه و خاک آلود بودن جنوب خودش را به مناطق عملیاتی رسانده است. بعد از شهادتش فهمیدم که فرهاد ویزای کربلایی شدن را از خاکهای خونین جنوب گرفت و رفت.
💠 روز اول ماه مبارک رمضان بعد از اذان ظهر بود که فرهاد به موبایلم زنگ زد و گفت با چندتا از بچهها داریم میآیم تهران. گفتم خیره اِنشاءالله. گفت میخواهیم به مراسم انس با قرآن برویم که در بیت آقا برگزار میشود. گفتم الان که دیر شده مگه کارت دعوت دارید؟ گفت : نه، بعد از ظهر راه میافتم تا روزهمون خراب نشه.
🍂 از من آدرس گرفت و آمدند. نمیدانم چطوری خودشان را از شمال به تهران رسانده بودند. بعد از افطار زنگ زدم. گفت جات خالی رفتیم به مراسم رسیدیم. افطار هم سر سفره حضرت آقا مهمان بودیم. گفتم کارت دعوت از کجا آوردید؟ گفت کارت نداشتیم اما قسمت بود بریم پیش آقا و ما هم رفتیم. آن روزها نمیدانستم مشغول حفظ قرآن است. بعد از شهادتش از این موضوع مطلع شدم و این از اخلاص شهید بود.
#شهید_فرهاد_خوشه_بر
#مدافع_حرم
✍نوید.شاهد
https://eitaa.com/gharibshahid
🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹