💠 با اینکه بحث سوریه در خانه ی ما موج میزد، اما وقتی که نامه اعزام صالح آمد من به شخصه حال خوبی نداشتم.
❤️ بلاخره مادر هستم و چون علاقه ی صادق را هم به رفتن می دانستم نگران بودم که اگر صالح برود صادق ناراحت خواهد شد؛ اگرچه برای من جدایی هر دو با هم سخت بود اما چون این دو برادر وابستگی خاصی به هم داشتند دلم می خواست که با هم اعزام می شدند.
✅ بلاخره بعد از ده روز که از رفتن صالح می گذشت، نامه ی اعزام صادق هم رسید. روزی که می خواست برود، پدرش به خاطر انتخابات مجلس از طرف شورای نگهبان در مرند بود.
🌹 صادق با حاج آقا تماس گرفت که ایشان را ببیند و بعد راهی شود چون علی رغم شیطنت هایش به پدرش ارزش خاصی قائل بود. اما پدرش به خاطر مسافت راه اجازه نداد و از پشت تلفن خداحافظی کرد و رفت.
✍ #راوی : مادر شهید
🍃🌹 #شهید_صادق_عدالت_اکبری
✊ #مدافع_حرم
🌐 وبسایت آناج
https://eitaa.com/gharibshahid