‍ 🔺خاطرات مردم سیستان و بلوچستان از ایام شهادت حاج قاسم سلیمانی «داغی جگرسوزتر از داغ دو برادر» برادرم محمد، سیزده ساله بود که در کربلای پنج به شهادت رسید. اصغرمان هم سال 1394 در سوریه به شهادت رسید. خبر شهادت دو برادرم، آن قدر مرا نسوزاند که خبر شهادت حاج قاسم! پای شبکه خبر بودم و اخبار و گزارش‌ها را پیگیری می‌کردم. آرام و قرار نداشتم. دلم می‌خواست کاری انجام دهم. بلند شدم و سراغ ریش سفیدهای روستا رفتم. با حاجی بیگی عبدالهی و حاج سیف الله بامری و بقیه بزرگان صحبت کردم. گفتم: "حداقل کاری که می‌توانیم انجام دهیم این است که مراسم یادبودی برای حاج قاسم برگزار کنیم." همه موافق بودند. قرار شد مراسم را در مسجد امام حسین (ع) برگزار کنیم. از طریق بلندگوی مسجد به مردم اطلاع دادیم. در گروه‌های مجازی هم اطلاع‌رسانی کردیم. مردم هر چه در توان داشتند، برای مراسم آوردند. یکی گوسفند داد، یکی مرکبات آورد، یکی خرما، یکی برنج. خیلی‌ها هم کمک نقدی کردند. همه دلشان می‌خواست در ثواب مراسم شریک باشند. با کمک‌های مردم، ده گوسفند قربانی کردیم. بعد از سخنرانی و روضه، به همه مهمان‌ها شام دادیم. جمعیت حدود هشت هزار نفر می‌شد. از روستاهای اطراف هم آمده بودند. هر جا مراسمی به نام حاج قاسم برگزار می‌شد، همه شرکت می‌کردیم. هر چه اشک می‌ریختیم، باز هم آتش قلبمان سرد نمی‌شد. ✍ شهمیر بامری، روستای حسین‌آباد، گلمورتی، شهر دلگان 📚 برگی از کتاب «» 📍قرارگاه سلیمانی👇 ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🇮🇷 @ghasem_solaymani