سه دعاى ناكام در مورد شأن نزول آیه ١٧٥ سوره اعراف (كه در داستان قبل ذكر شد) روایت دیگرى شده كه نظر شما را به آن جلب می‌کنیم: در بنی‌اسرائیل زاهدى زندگى می‌کرد، خداوند (توسط پیامبر آن عصر) به او ابلاغ كرد كه سه دعاى تو به استجابت خواهد رسید، آن زاهد بی‌همّت و نادان در این فكر فرو رفت كه این دعاها را در كجا به ‌کار برد، با همسرش مشورت كرد، همسرش گفت: «سال‌هاست كه در خدمت تو هستم و در سختى و آسایش با تو همراهى کرده‌ام، یكى از آن دعاها را در مورد من مصرف كن و از خدا بخواه مرا از زیباترین زنان بنی‌اسرائیل گرداند، تا تو از زیبایى من بهره‌مند گردى.» زاهد پیشنهاد او را پذیرفت و دعا كرد، او از زیباترین زنان شد، آوازه زیبایى او به همه ‌جا رسید، مردم از هر سو براى او نامه‌های عاشقانه نوشتند، و آرزوى ازدواج با او نمودند، او مغرور شد و بناى ناسازگارى با شوهرش نهاد، سرانجام شوهرش خشمگین شد و از دعاى دوم استفاده نمود و گفت: «خدایا از دست این زن جانم به لب رسیده، او را مسخ گردان.» دعایش مستجاب شد و زن به‌ صورت خرس درآمد، وقتی‌ که چنین شد، فرزندان او به زاهد اعتراض كردند، اعتراض آن‌ها شدید شد و زاهد ناگزیر از دعاى سوم خود استفاده كرد و گفت: «خدایا همسرم را به ‌صورت نخستین خود بازگردان.» زن به ‌صورت اول بازگشت. به ‌این‌ترتیب سه دعاى مورد اجابت زاهد به هدر رفت. و آن زاهد نادان بر اثر مشورت با زن نادان‌تر از خود، سه گنجینه را كه می‌توانست به‌ وسیله آن، سعادت دنیا و آخرتش را تحصیل كند، باطل و نابود نمود.[ @quran_nor