"لقمان حکیم "غلام سیاهی از مردم سودان بود که در زمان داوود پیامبر زندگی می کرد. لقمان در جوانی، به مرد بسیار تند خو و عصبی مزاجی خدمت می کرد ، اما آنچنان صبر، بردباری و رفتارهای شایسته از خود نشان داد که اربابش او را آزاد کرد.
او حکیمی خود آموخته بود، که جوانب مختلف زندگی را به دقت مورد بررسی قرار می داد و همواره شاگردانش را به صبر و پرهیز ازانجام رفتارهای نسنجیده دعوت می کرد. لقمان، فراتر از مردم زمانش می اندیشید و همین باعث شد که سخنان و پندهایش بعد از گذشت این همه سال، همچنان طراوت و تازگی خود را حفظ کند. در این جا حکایتی کوتاه از لقمان را ذکر می کنیم.
"گویند روزی ارباب لقمان گوسفندی ذبح کرد و از لقمان خواست بهترین و شریف ترین قسمت گوسفند را برای او بیاورد، پس لقمان دل و زبان گوسفند را به عنوان پیشکش نزد ارباب آورد، روز بعد که گوسفند دیگری را کشتند، ارباب این بار از لقمان می خواهد، بدترین و پست ترین قسمت گوسفند را برای او بیاورد، پس لقمان باز دل و زبان گوسفند را می آورد، ارباب لقمان شگفت زده می شود و دلیل این کار را می پرسد، پس لقمان می گوید :"هرگاه دل و زبان خویش را از اعمال ناشایست بشویی، همانا آنها بهترین اعضا هستند و در غیر این صورت، بدترین اعضا خواهند بود، چه خوش انسانی که دل و زبانش یکی باشد.
#حکیمانه
✅جهت سفارش تبلیغات در مجموعه کانالهای تدریس یار ؛
@teacherschool
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@naghashi_ghese
#کاردستی #هنر #آموزش