مردی با آرزوهای دوربُرد
روایت هایی از زندگی پدر موشکی ایران
✍فائضه غفار حدادی
۸۴ صفحه
...جوانتر که بود استادیوم هم میرفت 🏟. حتی در شرایط سخت .
مثل آن دفعه که با یکی دیگر از فرماندهان سپاه عازم جبهه بود . سر راهشان از تماشای دربی هم جا نمانده بودند 💙❤️همان جا که وقتی وسط بازی اذان شده بود، حاج حسن مهرش را درآورده بود و میان آن همه سر و صدا و هیجان و رنگ ، نمازش را خوانده بود . آن روزها زمان جنگ بود. جبهه آدمها را عوض میکرد. ایدهآلهایشان را میآورد توی زندگی معمولی شان .💫
میتوانستند کارهای خلق عادت بکنند بین مردمی که روزمرگی زندگی شان را به گند کشیده بود . ولی حاج حسن حتی ۲۰ سال بعد از آن روز که شده بود عضو هیئت مدیره باشگاه پیکان و بعدش صبا باتری ، هنوز هم همانطور فکر میکرد که آن روز توی استادیوم آرزویش را کرده بود .✨
میگفت :((باید اونقدر روی فرهنگ ورزشکارا و ورزش دوستان کار کنیم که وقت اذان ۱۰۰ هزار نفر توی استادیوم آزادی نماز جماعت بخونن! )) البته این علامت تعجب را که او نمیگذاشت آخر جملهاش. ❣ خیلی جدی میگفت این حرف را و اگر اجازه میدادند کار کند ، حتماً روزی به این حرفش میرسیدند و به جای اینکه از شنیدنش تعجب کنند ، از دیدنش تعجب میکردند.
#حاج_حسن_طهرانی_مقدم
#پدر_موشکی_ایران
#وعده_صادق
#موجوددرقفسه
✳️کتابخانه مسجدقبا
@ghobalib 📚