#زنگ_تفکر
مولانا در مثنوی معنوی می گوید :
شخصی ۳۰ سال در بازار مشغول تجارت بود و ثروت عظیمی به دست آورد و از همین ثروت ، زمین بسیار بزرگی خریداری کرد و ۳۰ سال دیگر کار کرد و باز هم ثروت کلانی به دست آورد و با آن ثروت ، کاخ بسیار مجلل و بزرگی ساخت.
زمانی که میخواست به آن کاخ نقل مکان کند ، ماموران حکومتی گفتند که زمین شما آن طرف تر بود
و زمین را عوضی گرفته ای
کاخت را بر روی زمین دیگری ساخته ای و زمین خودت بایر مانده است.
مولانا از این داستان استفاده کرده و می گوید :
من و شما هم همینطوریم
ما یک زمین داریم به نام بدن
و یک زمین هم داریم به نام روح.
ما فکر می کنیم ، بدن ما ، زمین ماست و هر چه داریم خرج این بدن می کنیم و وقتی که می خواهیم بمیریم به ما می گویند
که زمین شما، آن دیگری بوده .
بدن را آباد کرده ایم ،
روحمان را رها
از این جهت است که می گوید:
*در زمین مردمان خانه مکن*
*کار خود کن ، کار بیگانه مکن*
*کیست بیگانه تن خاکی تو*
*کز برای اوست غمناکی تو*
*تا تو تن را چرب و شیرین میدهی*
*جوهر خود را نبینی ، فربهی*
*گر میان مشک تن را جا شود*
*روز مردن گند او پیدا شود*
*مشک را بر تن مزن بر دل بمال*
*مشک چه بود نام پاک ذوالجلال
@gholch🌹