........!
در سکوتی که پر از احساس است
مینویسم دو سه خطی از عشق
دو خط از بوی بهار
دو خط از چشم نگار
چند خط هم تپش قلب
به وقت دیدار
آری
آری
لبخند
آن که سرچشمه هر آغاز است
نکند بین هیاهوی سکوت
از قلم جا ماند
چشم عاشق که به هرسو نگران میچرخد
-این خودش یک غزل است!!!-
واژه در واژه تو را میگردم
تو همه هستی این دل هستی
دل من؛ تاب ندارد که نباشی
بروی میشکند!
به غرورم منگر
به تحکم هایم
و به این سخت شدن وقت سخن گفتن ها
من پر از احساسم
و پر از لطف بهار
با دوتا اخم
و یک حرف پر از طعنه تو
در خودم میشکنم
میشوم اوج سکوت
میشوم غرق سکوت
و سکوتی که پر از احساس است
که پر از فریاد است
و تمام........