میثم تمار در آخرین سال زندگانی خویش، برای انجام‌دادن حج یا عمره مفرده، به مکه رفت. هنگام بازگشت، به مدینه وارد شد و به حضور «اُم‌سلمه»، همسر باوفای رسول خدا صلی الله علیه و آله ، رسید. اُم‌سلمه پرسید: «تو کیستی؟» میثم گفت: «من عراقی‌ام». اُم‌سلمه که بانوی دانایی بود، از او خواست تا نسب و ویژگی‌های خود را بیان کند. میثم گفت: «من (علیه السلام) هستم.» اُم‌سلمه ادامه داد: «تو میثمی؟» میثم جواب داد: «بله، من میثمم»، اُم‌سلمه با شگفتی گفت: «سُبحانَ الله! وَاللهِ لَرُبَّما سَمِعْتُ رَسُولَ الله صلی الله علیه و آله یُوصِی بِکَ علیاً علیه السلام فِی جَوفِ اللّیلِ سبحان الله! به خدا سوگند! بسیار می‌شنیدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله از تو به یاد می‌نمود و سفارش تو را در نیمه‌های شب به علی علیه السلام می‌کرد.»