حاکم عادلی بود که برای هر دهی اربابی گمارده بود و برای اینکه از عملکرد آنها مطلع گردد هراز چند گاهی به دهات سر میزد و از اوضاع احوال ارباب از مردم ده سوال میکرد.در یکی از این سفرها به دهی رسید که پیرمردی مشغول کشاورزی بود.حاکم تنها بود سلام کرد و پیرمرد جواب داد.از او پرسید ارباب شما چگونه است آیا از او راضی هستید.پیرمرد با تعجب و باتوجه به اینکه حاکم را نمیشناخت گفت تو که هستی که درباره ارباب میپرسی.حاکم خود را معرفی کرد.پیرمرد لبخندی زد و گفت آب که از سرچشمه زلال باشد اگر هم در نیمه راه کسی آن را گل آلود کند چونکه سرمنشا آن زلال است دوباره زلال میشود به خودت بنگر و اینجوری خودت را خسته نکن.اگر تو خوب باشی و اهل رشوه و پارتی و...نباشی مطمئنا گماشته های تو نیز میترسند و خطا نمیکنند..🤔 @gholch🌹