🌹اشک های فرمانده در فراق شهدا🌹 جلوی مسجد ایستاده بود ، با همان لباس خاکی جبهه ، تازه به مرخصی آمده بود و نوربالا می‌زد. در چهره زیبای محمد ، آرامش خاصی بود. گونی های خاکی را پر از شن کرد و با چه زحمتی روی هم چید. کم کم سرو کله بچه های بسیج هم پیدا شد ، دور هم جمع شدند و به کمکش آمدند. بساط شوخی و خنده هم به راه افتاد. پرسیدم: محمد! چی کار می کنی؟ گفت: جلوی مسجد سنگر می‌زنم ، اگه برو بچه های پایگاه با منافقین درگیر شدند ، جان پناه مناسبی داشته باشند. چند روز بعد محمد طوقانی به جبهه برگشت اما دیگر از او خبری نیامد. جای شهدا به خصوص محمد طوقانی در فضای مسجد خالی بود. برای حاج حسن هم که فرمانده محمد بود و علاقه شدیدی هم به او داشت ، خبر مفقودی محمد ، سنگین بود و در فراقش می سوخت. حاج حسن از آن روز به بعد ، هر وقت سعید ، برادر کوچک محمد را می دید ، بیشتر او را تحویل می گرفت و عطر خاطرات محمد را به یاد می آورد. سعید طوقانی هم بی تاب برادرش بود ، قاب عکس محمد را روی دیوار و در کنار تصاویر شهدای مسجد، نصب کرد و پایین آن نوشت ؛ شهید مفقودالاثر محمد طوقانی. هر بار که حاج حسن ، نگاهش به عکس شهید بی مزار مسجد و محله ، محمد طوقانی می افتاد ، با چشمان بارانی ، خاطراتش را مرور می کرد... برشی از کتاب "میم مثل مظلوم" زندگینامه فرمانده مظلوم حاج حسن شهریاری @ghonooteghalam